مجله کودک 336 صفحه 35

آن پولها از بین خودهد رفت و به برادرم نخواهد رسید. اگر کسی ضامن من بشود، قول می دهم سه روزه بروم، کارم را انجام دهم و پیش شما برگردم، تا مرا مجازات کنید. آن وقت مرد جوان به قیافه ها نگاه کرد تا یک نفر را پیدا کند، ولی هیچکس را نمی شناخت. همه، سرهایشان را پایین انداخته بودند. همینطور که به چهره ها نگاه می کرد، چشمش به قیافه ای مهربان افتاد. از قیافه او خیلی خوشش آمد و یقین کرد آدم خوبی است. پیش خودش گفت: مبادا او هم قبول نکند... ولی وقتی به صورت نجیب و انسانی او خیره شد، اطمینان پیدا کرد که حتماً او ضمانت خواهد کرد. سپس آرام آرام به او نزدیک شد و در حالی که او را به خلیفه نشان می داد، گفت: ـ شاید این مرد ضمانت مرا بکند. همۀ حـاضران تعجـب کـردند و همهمه شد. مرد جوان کسی را انتخاب کرده بود که حاضران او را می شناختند. او یکی از بهترین و عزیزترین یاران پیامبر، ابوذر بود. مرد جوان که نام ابوذر را از حاضران شنید، رو به او کرد و گفت: ـ ابوذر! من حتی اسم تو را بلد نبودم. آیا حاضری ضامن من بشوی؟ قول می دهم برگردم. ابوذر با محبـت نگـاهش کرد و گفـت: «آری، من ضامنت می شوم.»... آنچه که خواندید بخشی از قصه ی وفای به عهد بود. ادامه داستان را در کتاب که به بهای 140 تومان چاپ و منتشر شده دنبال کنید و بخوانید. نام جنگنده: میگ 29 (فول کروم) کشور سازنده: روسیه تیپ: جنگنده یک نفره موتور: سارکیسوف حداکثر سرعت: 2443 کیلومتر بر ساعت تجهیزات: ـ مسلسل 30 میلی متری کانن ـ موشک های اینفرارد از نوع «آلامو»