مجله کودک 385 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 385 صفحه 15

کرد. اخر سر هم قصد و منظور اصلی خودش را به پیرمرد گفت. پیرمرد با خوشرویی از ایواشکا تشکر کرد. ولی به او گفت که نمیتواند کارش را ترک کند و به کنار مرداب برود. چون اگر در آن موقع او باغهای میوه را رها میکرد، دزدهایی که همان دوروبرها در کمین نشسته بودند، همهی میوهها را غارت میکردند. ایواشکا باز هم اصرار کرد. پیرمرد، وقتی اصرار ایواشکا را دید، به او گفت: «خوب، حالا که اینطور است، خودت برو سنگ را به بالای تپه برسان! آن وقت به من خبر بده، تا به سرعت بیایم آنجا و با یک تشیه سنگ را خرد کنم و برگردم.» ایوایشکا از این پیشنهاد خیلی خوشحال شد. چون به هر حال پیرمرد، لطف او را رد نکرده بود و ایوایشکا میتوانست خواستة قلبی خودش را عملی کند. ایواشکا با خوشحالی به طرف خانه دوید تا هر چه زودتر برای اجرای نقشهاش آماده شود. ادامه دارد موضوع تمبر: فرهنگی (کتاب) قیمت : 5 هلوت سال انتشار: ندارد

مجلات دوست کودکانمجله کودک 385صفحه 15