مجله نوجوان 64 صفحه 24
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 64 صفحه 24

خاطره آسمان آبی شان را سیاه کرده بودیم ساعت ده و بیست و دو دقیقه بهمن 1364 بود . همه منتظر اعلام رمز عملیات از سوی محسن رضایی بودند . بالاخره لحظۀ ر هایی فرا رسید . بسم الله الرحمن الرحیم . و لا حول و لا قوله الّا با الله العلی العظیم و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه، یا فاطمه الزهرا، یا فاطمه الزهرا، یا فاطمه الزهرا این رمز، رمزی بود که بچّه ها مدتها انتظار شنیدنش را داشتند . مدتها تلاش کردند تا یک روز این صدا را بشنوند و به دل دشمن بزنند . بالاخره عملیات فاو شروع شد . اروند مات و مبهوت و تسلیم در برابر 3000 غواص خط شکن افتاده بود . ساعت پنج و نیم بعدازظهر بود که بچّه ها لباس غواصی را به تن کردند و تجهیزات را محکم به لباسشان بستند، وضو گرفتند و با همان لباس مشغول خواندن نمازشان شدند . طوری نماز می خواندند که گویی این نماز آخر آنهاست . هنگامی که نمازشان تمام شد به سمت رود اروند به حرکت درآمدند . هوا داشت کم کم ابری می شد، باد صورتها را نوازش می کرد، عقربه ها ساعت 9 را نشان می دادند . بچّه ها باید عرض یک کیلومتری اروند را شنا می کردند از طرفی منورهای دشمن پشت سر هم روشن می شد و این مسئله باعث می شد تا آنها راه را بهتر پیدا کنند . هنوز ساعت 10 شب نشده بود که چند تن از بچّه ها به آن طرف اروند رود رسیدند از طرفی دستور آمده بود تا ساعت 10 هیچ کس حق تیراندازی ندارد . از طرفی هنوز عدّه ای از بچّه ها به آن طرف خط نرسیده بودند . اولین مانع دشمن میله های خورشیدی بود . یکی از تیربارها درست روی بچّه ها هدف گیری کرده بود . باید فکری می کردیم . حمید از دسته بیرون رفت تا شاید بتواند تیربارها را منهدم کند . سینه خیز جلو رفت . گذشتن از سیم خاردارها بسیار سخت بود . سیم های خاردار دست و لباس های حمید را پاره و زخمی کرده بود . امّا او با عزم راسخی که داشت همچنان جلو می رفت . او می دانست که اگر تیربار خفه نشود چه فاجعه ای به وجود می آید . یکی از تیربارها متوجه یک چیز هایی شده بود . صدای شلیک تیرها همه جا را پر کرده بود، صدای نالۀ بچّه ها نیز روح آدم را پریشان می کرد . چاره نبود . فقط یک راه ابتکاری ما را از آن وضعیت نجات می داد . دو تا از بچّه ها ضامن نارنجکها را کشیدند و با شتاب آنها را به سمت سنگر های عراقی پرتاب کردند، صدای انفجار نارنجک همه چیز را بهم ریخت، از طرفی نالۀ عراقیها درآمده بود . بچّه ها از سیم خاردار عبور کردند . از طرف دیگر رود، غواصها وارد دژ عراقیها شدند . بچّه ها شروع به تیراندازی کردند . صحنۀ جالبی به وجود آمده بود . عراقیها با دیدن ایرانیها غافلگیر شدند و از ترس جانشان پا به فرار گذاشتند . صدای تیراندازیها هر لحظه بیشتر می شد . دیگر عملیات به معنای واقعی شروع شده بود . دو تن از بچّه های محور عاشورا خودشان را به قایق های از قبل آماده شده رساندند . بقیّۀ بچّه ها به تبعیت از آنها به سمت قایقها دویدند، قایقها حرکت کردند . آنها باید به سمت علامتی که یکی از غوّاصها می داد می رفتند امّا مشکلی که خیلی آزار دهنده بود وجود تیرهای سردرگم نیرو های عراقی بود . لحظات واقعاً هیجان انگیز و وصف ناپذیر بود . هیچ کس باورش نمی شد که ایرانیها بتوانند از اروند عبور کنند دیگر چه برسد به . . . همه سعی می کردند هر چه سریعتر خودشان را به آن طرف رود برسانند قایقها به سیم خاردارها رسیدند، راه باز بود . کمی جلوتر یکی در لباس غواصی منتظرشان بود . از طرفی بچّه های خط شکن خسته شده بودند . عدّه ای هم مشغول پاکسازی سنگرها بودند . ساعت همین طور یکی پس از دیگری از گذر زمان عبور می کرد . کم کم خورشید در آسمان نمایان شد . آنچه را که خورشید می دید در باورش نمی گنجید . به جای عراقیها، بسیجیان ایرانی حضور داشتند، نبرد سختی درگرفته بود . ما باید فاو را می گرفتیم . شب دوم عملیات از راه رسید، حالا نوبت برو بچّه های جهادگران مهندسی بود، که باید هنر خود را به نمایش می گذاشتند . رانندگان لودر، بولدوزر، کامیون و . . . کار خود را شروع کردند، باورتان نمی شود اگر بگویم در میان آنها سیلی از بچّه های نوجوان و جوان دیده می شد . از طرفی برو بچّه های تخریب، کار خودشان را شروع کردند، خاطرم است فرمانده به آنها گفته بود که در تخریب نان و حلوا پخش نمی کنند، ممکن است که دست یا پا یا اصلاً جان خود را از دست بدهید، به هر حال آنها مینها را خنثی می کردند . خبر موفقیت بسیجیان به سرعت در تمام دنیا پیچیده بود، خبرگزاری رویتر اعلام کرده بود «حملۀ ایران به فاو، نیرو های این کشور را به چهل کیلومتری مرز کویت، یکی از حامیان اصلی عراق در جنگ رسانده است »، بچّه ها می گفتند تلویزیون دولتی ایتالیا در پخش اخبار نیم روزی خود چندین صحنه از عملیات ایرانیها را نشان داده است . خوشحالی در صورت بچّه ها نمایان شده بود . آخر آنها مزد زحمات خود را گرفته بودند .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 64صفحه 24