مجله نوجوان 87 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 87 صفحه 3

سرمقاله تمام احساس حسین "جنگ خوب نیست!" این تمام احساس حسین است برای نشان دادن نفرتش از جنگ. چرایش هم خوب معلوم است ، چرا که خوبیها را زیر خروارها خاک می برد. ولی وقتی می گویند دفاع در ذهنها تصویری از خوبیها نقش می بندد که پشت به پشت هم داده اند و در مقابل موج بی رحم ظلم ، قد علم کرده اند. این نه یک داستان است و نه یک افسانه و فیلم ولی زیبایی اش به مراتب از همه اینها بیشتر است؛ ماجرایی خواندنی ، شنیدنی و البته دیدنی از ایستادن فرشته در برابر اهریمن که شیرینی و هیجانش را می توانید تا سالیان سال احساس کنید. حسین می گوید : دفاع یعنی گرفتن یک حق. اگر کسی حق شما را بگیرد باید در مقابل او بایستید نه فقط برای اینکه چیزی را از شما گرفته ، عزیزی را دور کرده و ضرری به شما رسانده است؛ بلکه برای نشان دادن مردانگی ، عشق ورزیدن و بزرگی شما ، نشان دادن اینکه می توانید در برابر بی عدالتی سینه سپر کنید. حسین می گوید : فکر می کنم که بعضی از ما از آنچه او می گوید دفاع نمی کنیم ، خاک ، سرزمین ، هم وطن. گذشته و تاریخ را میراث خود نمی دانیم تا اگر دست ناپاکی به سویشان دراز شد آن را پس بزنیم. بعضیها از اینکه والدینشان نمی گذارند روزی چند بار قاتل و شرور باشند و شخصیت اصلی بازی های کامپیوتری که چیزی جز دروغ نیست؛ بشوند ، دفاع می کنند. بعضیها از اینکه هرآنچه خودشان می گویند باید باشند ، دفاع می کنند. گفته هایی که خیلی زود کلمات دوستان نه چندان دلسوز در آنها پیدا می شود. و بعضیها آنقدر بی خیالند که حتی از خودشان هم در برابر این اتهام دفاع نمی کنند. یاد چند سال پیش باشیم که بچه هایی کیف و کتاب هایشان را در کمد و پستوهای خانه گذاشتند. شناسنامه هایشان را برداشتند و قهرمان قصه ای شدند که حسین نیز یکی از آنها بود. بچه ها آن روزها آنقدر به کارشان اهمیت می دادند که جنگ برای آنها بی معنی بود. در کنار هم بودن ، یاد گرفتن و انسان بودن را در کلاسهایی می آموختند که تخته سیاهش خاک بود و صندلیهایش کانالها و خاکریزهای باریک ، معلمها ولی همان دلسوزان مهربان بودندکه این بار قلم فکر را با ابزار جنگ به دست نوآموزان می دادند. افتخار می کنم که قهرمانهای زندگی ام هیولاهایی بادکنکی دروغین نیستند ، قهرمانم حسین است و حسینی هایی که قصه مولای صبر و عدالت را بارها خواهنده بودند. دفاع برای آنها مقدّس بود ، پس ما هم باید فراموش نکنیم که برخاکی راه می رویم و در هوایی نفس می کشیم که با تکه هایی از وجود عزیزانمان معاوضه شده است. آنها خاکمان را نجات دادند؛ بیایید ما هم فکرمان را نجات دهیم. این بار چنگال دشمن را نمی شود به راحتی دید. چشم هایتان را به عشق میهن مسلح کنید و دفاع کنید از آنچه لیاقتشان را دارید. شناسنامه هایمان را برداریم و پیش روزگار بریم تا رویش مهر بزنیم : "سربلند از زندگی ، سرافراز در آخرت." نوجوانان دوست

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 87صفحه 3