مجله نوجوان 148 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 148 صفحه 12

اقای کارگاه 2 خاطرات یک پستچی قاسم رفیعا مدتی از سرقت اول می گذشت . کم کم داشتم اون مصیبت عجیب را از خاطرم می بردم که دوباره اقای رئیس اخمو و عصبی شد . جواب سلامم را سنگین می داد . با شک و تردید نگاهم می کرد و چون آدم مخفی کاری نبود یک روز بدون مقدمه گفت : قاسم! باز داره پولا کم می شه . حتی از گاو صندوق . حالا که پیکهای پست توی وقت اداری می آمدن ، پس دیگه به هیچ کس نمی شد شک و گمان برد . بنابراین ، دیگه صحبت آقای رئیس صریح و بی پرده بود . وقتی با انگشت اشاره می کرد ، حدس می زدم می گه : داری پول از صندوق ور می داری؟ دلم از دهنم می خواست بریزه بیرون . هر روز آقای رئیس نگران تر می شد وهرروز گم شدن مبلغی رو به طور دقیق اعلام می کرد . - امروز پنج هزار و سیصد و بیست تومان و یک کارت تلفن گم شده . کجا می ره این پولا؟ این را به همه این معضلات اضافه کنید که آقای رئیس مجبور بود منو تنها بذاره و برای زیارت به مکه بره . نه دلش می اومد با این همه خدمت ، ما رو بیرون کنه ونه با این اتفاقات ، اعتمادی به ما داشت . آقای رئیس از یک طرف و ما از طرف دیگه داشتیم به هم می ریختیم . اما آقای رئیس باید به مکه می رفت در حالی که به شدت نگران بود و نگاهش ، نگاهی چوپانی بود که گله را به دست گرگ داده باشد . چند روز از رفتن اقای رئیس می گذشت که اتفاقات همیشگی تکرار شد . یعنی چند کارت و چند هزار تومن پول از کشوی میز اداره پست به سرقت رفت . کارآگاه ، کلافه شده بود . مانده بودم به چه کسی شک کنم ، تا این که یک روز صاحب مغازه بغل دستی آمد و گفت : دیشب جلوی مغازه با چند نفر دیگه از مغازه دارها نشسته بودیم که یک آقا پسری وارد حیاط اداره شد .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 148صفحه 12