کاغذ نمکی
محکمه
دو نفر به محضر قاضی آمدند ، یکی از دیگری ادعای طلبی می کرد .
قاضی در دادگاه به مدعی گفت : شاهد تو کیست؟
مدعی جواب داد : خدا!
قاضی گفت : این که نمی شود!
حکیمی در آن مجلس حضور داشت . به محض شنیدن این سخن رو به مدعی کرد و گفت : ( ( ای مرد! برای شهادت کسی را معرفی کن که قاضی او را بشناسد! ) )
نشان دادن
شخصی را به اتهام قتل در دادگاه محاکمه می کردند .
رئیس دادگاه از متهم پرسید : شما چطور با یک مشت او را به قتل رساندید؟
متهم گفت : تشریف بیارید جلو تان شانتان بدهم!
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 148صفحه 15