
شعر
آیه های شکوه
مصطفی محدثی خراسانی
سیل توحیدیان محرم راز
از صفا سوی دشت جاری شد
خاک سوزان سرزمین حجاز
در قدمهایشان بهاری شد
رفته بودند خسته و غمگین
نفس مروه شست و شوشان داد
رفته بودند ، تشنه و تبدار
زمزم عاطفه سبوشان داد
گرچه کوبیده اند هروله را
باز هم آهوان این دشتند
آسمانی تر از پرنده ، رها
سبز و روشن زکعبه برگشتند
ملتهب در کنار یک برکه
روح تاریخ پیر ، منتظر است
دست خورشی تا نهد در دست
آسمان در غدیر منتظر است
بر سر آسمانی آن ظهر
آیه های شکوه نازل شد
مژده دادند آیه های شکوه
دین احمد تمام و کامل شد
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 151صفحه 34