مجله نوجوان 166 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 166 صفحه 5

همدیگه رو می‏شناسن. می­خندی. - خُب تو هم آشنا می‏شی. سرباز صورت سبزۀ استخوانی دارد. ساک کوچکی را که برایت بسته‏ام بر می‏دارد. می‏گذارد روی صندلی عقب. کارگرها قبل از همه سراغ یخچال رفته‏اند. مادر با سینی چای می‏آید کنار کامیون. رو می‏کند به راننده. - کمدا رو عقب بگذارید بهتر نیست؟ راننده لباس‏هایش را می‏تکاند. - نه آبجی. یخچال واجب­تره. نباس به موتورش فشار بیاد. کم نی، شونزده ساعت راس. مادر سرش را می‏اندازد پایین. صورتش را توی چادر می‏پوشاند. استکانها توی سینی چای می‏لرزند. درِ یخچال را باز می‏کنم. یک تکه کتلت می‏گذارم توی دهانم. کشوی میوه را می‏کشم. پرتقالهایی که خریدی ریخته‏اند روی سر و کلۀ هم. کشو را هُل می­دهد عقب. در را می‏بندم. چند برگ خشکیده از گلدان بالای یخچال می‏افتد جلوی پایم. ردِّ اُتوی سرآستینت را دنبال می‏کنم. به شانه‏هایت می‏رسم. - شما چند روز در ماه می‏رید دریا؟ فنجان را در سینی جابه جا می‏کنی. تکیه می‏دهی به صندلی. - معلوم نیست. شاید یک روز، شاید ده روز. همه چیز بستگی به موقعیت منطقه داره. می­پرسم: «می­گن باز خبرایی شده!» سرت را باز می‏اندازی پایین. می‏روم "پشت شیشۀ کمد سیسمونی. ماشین و هواپیما را طبقۀ اول چیده‏ام. طبقۀ دوم را هم پر از خرس و خرگوش و عروسک کرده‏ام. در کمد را باز می‏کنم. خرگوش سفید را بر می‏دارم. می‏روم روی مبل می‏نشینم. زل می‏زنم به چشمهای سرد شیشه‏ای‏اش. خنده‏ات می‏گیرد. - آخرش با بچمون سر این دعوات می‏شه. چپ چپ نگاهت می‏کنم. - بچه کجا بود! - پیداش می‏شه. دستم را تندتر می‏کنم. سیب‏زمینی‏های تکه تکه می‏افتند توی سبد. - تو این شهر غریب؟ تو که کارت معلوم نیست؛ یه روز هستی، دو روز نیستی. کی می‏خواد به دادم برسه؟ تلویزیون را خاموش می‏کنی. می‏روی کنار پنجره. از پشت به قد بلند و شانه‏های پهنت نگاه می‏کنم.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 166صفحه 5