مجله نوجوان 166 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 166 صفحه 6

- حالا ولش کن. بیا، اصلاً مال اون. خرگوش همین طور مات و مبهوت نگاهم می‏کند. هشت کتابی که روی میز گذاشته بودی هنوز همان جاست. بازش می‏کنم؛ بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم. صدای ماشین می‏آید. هشت کتاب را می‏بندم و می‏اندازم روی مبل. خرگوش از بغلم می‏افتد زیر میز. می‏آیم پشت پنجره، پردۀ حریر را کنار می‏زنم. نگاهم را می‏اندازم توی خیابان. زنی با چادر سفید گلدار از ساختمان بیرون می‏آید. می‏آید سمت ماشین. پرده را می‏اندازم. «خانم‏ها دقت داشته باشید، عدس باید کاملاً...» کانال را عوض می‏کنم: «تجاوز به آبهای...» تلویزیون راخاموش می‏کنم. کنترل را پرت می‏کنم روی میز. دستهایم را می‏گیرم جلوی صورتم. همه جا تاریک است. - تو این تاریکی چه کار می‏توانید بکنید؟ نور افکنهای بالای ناوچه را نشانم می‏دهی. - به موقش از اونا استفاده می‏کنن. چادرم را جمع می‏کنم زیر بغلم. - ای بابا، اونا اون سر دنیان. دست دراز می‏کنی. ناوهای بزرگی را که دور از ما هستند نشانم می‏دهی. - می‏بینیشون؟ ناوای آمریکایی‏ان. زانوهایم می‏لرزد. دست می‏برم بازویت را می‏گیرم. چادرم پخش می‏شوم دور تا دورم. خودم را به تلویزیون می‏رسانم. دکمۀ power را فشار می‏دهم. گوینده روبه‏رویم ایستاده. «شهادت این دو دلاورِ...» اتاق دور سرم می‏چرخد.قاب عکسها این طرف و آن طرف می‏روند. کنار اسکله پر از جمعیت است. دوربین به طرف آرم الله پرچمی که روی آن دو کشیده‏اند می‏رود. نگاهم به قد بلند و شانه‏های پهن یکی‏شان می‏افتد. یکهو تمام ناوها شروع می‏کنند به بوق زدن. دستم را

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 166صفحه 6