مجله نوجوان 171 صفحه 27
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 171 صفحه 27

محمد آذربایجانی 12 ساله شیر مغرور یکی بود یکی نبود،غیر خدا هیچ کس نبود .یک شیری بود که خیلی قوی بود و خودش را سرور همۀجانوران جنگل می­دانست . یک روز که فیل را دید، گفت می­آیی با یکدیگر بجنگیم؟ فیل گفت: من جانم را فدای دعوا و جنگ نمی­کنم . تو آنقدر مغرور هستی که دوست داری با همه بجنگی. روز بعد وقتی که لک لک به برکه رسید، شیر گفت تو حق نداری از برکۀمن آب بخوری. این برکه برای من است. لک لک گفت:تو خیلی خودخواه هستی. روز بعد همۀ جانوارن جنگل با هم قرار گذاشتند که نقشه­ای برای شیر مغرور بکشند. همه قبول کردند. در شب آن روز ، همۀ جانوران یک جا نشسته بودند تا شیر بیاید. آخر سر آمد. همۀ جانوران گفتند اگر همۀ ما که از تو شاکی هستیم با تو بجنگیم. تو خواهی مرد. از آن پس دیگر شیر خودش را سلطان و سرور جانوران نمی­دانست و در جنگل دیگر با کسی جنگ و دعوا نداشت. زهرا یزدیان 9 ساله خبرنگار: چرا قبل از فوتبال به حمام می­روی؟ فوتبالیست: برای اینکه گل تمیز بزنم. *** مادر: بیا اسفناج بخور. پسر: آب خوردم، می­ترسم زنگ بزنم. *** پدر:حالا که رفوزه شدی به کسی نگو. پسر: چشم . به همه سفارش کردم به کسی نگویند. *** معلم:آخرین دندانی که در می­آوری چیست؟ دانش آموز: دندان مصنوعی. محدثه مدرسی دنیای پر ماجرای ستاره ستاره دوست خیالی من است. من در مورد او کتاب می­نویسم. من تا به حال کتابها و داستانهای زیادی نوشته­ام ولی تا کنون هیچ کدام چاپ نشده­اند، مانند داستان عجیب و ترسناک « شوالیۀ جوان» . حالا هم این کتاب را می­نویسم و می­خواهم حتماً چاپش کنم. برایم دعا کنید. نقاشیها را امیر ذبیحی برای ما ارسال کرده­اند.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 171صفحه 27