زلال گفتار
لحظه های باران است لحظه های فریادت
رعد و برق و توفان است در هوای فریادت
شد زلال گفتارت بر کویر جان جاری
پرخروش تر بادا چشمه های فریادت
از حصار تاریکی در دیار خاموشی
رهگشای باران است روشنای فریادت
خون سرخ عاشورا با تلاطمی پرشور
جبهه جبهه جوشد در کربلای فریادت
هرکجا شود برپا رایت بلند عشق
جلوه می کند آنجا جای پای فریادت
بوی قدسی عرفان می وزد چو می ریزد
اشک چشم مشتاقان در فضای فریادت
تا نشانی از انسان در تموج عشق است
خوشترین حکایتهاست، ماجرای فریادت
ای شکوه بیداری، ای ستیغ ستواری
آسمان بود هردم همصدای فریادت
مصطفی محدثی خراسانی