تو روح الله ...
تو آن سروی که چون سر برکنی سرها بیارایی
وگر سرور شدی آئین سرورها بیارایی
به نقاش ازل مانی، که با نقشی جهان آرا
چمن ها با گل و سرو و صنوبرها بیارایی
نه هرکو کاروان راند، رموز رهبری داند
تو روح الله رهی داری که رهبرها بیارایی
بدین شوق شهادتها چه بیم از لشکر کافر
که هرآنی تو آن دانی که لشکرها بیارایی
همان تیغ جهاد و خطبه های مسجد کوفه ست
که رنگین می کنی محراب و منبرها بیارایی
به روزن های چشم و دل همه نور جمال توست
به هر روزن تو منظوری و منظرها بیارایی
تو بودی آفتاب از مغرب، آن کو در حدیث آمد
به کشورها گذر کردی که کشورهای بیارایی
اگر خاور به خورشیدی درخشان می کند آفاق
تو آن خورشید رخشانی که خاورها بیارایی
کجا با مشک و عنبر کلک مشکین تو آرایند
تویی کز خطّ مشکین مشک و عنبرها بیارایی
سید محمد حسین شهریار