دیدگاه های امام خمینی در سیر و سلوک
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1393

ناشر مجله : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : جهانی پور، یاسر

دیدگاه های امام خمینی در سیر و سلوک

دیدگاههای امام خمینی در سیر و سلوک

‏□یاسر جهانی پور‏

چکیده 

‏مقاله حاضر از مجموعه مقالاتی است که به بررسی نظرات امام خمینی در عرصه عرفان عملی می پردازد. شاید عباراتی که در این نوشته می خوانید بارها دیده، شنیده و یا خوانده باشید، اما تاملی دوباره در هر یک از آنها، نکات بیشتری را به ما یادآور می شود. ‏

‏این نکات، تکرار مطالبی است که حضرت امام خمینی در آثار خود ضمن اشاره به بحثی خاص، فی الجمله بدان اشاره و البته به سرعت گذر نموده اند. در این مقالات سعی نموده ایم از لابلای سخنان و نوشته های امام، نکات مربوط به اخلاق و سلوک را بیرون کشیده و ضمن شرح آنها و استفاده از نوشته های دیگر امام، مطالبی را پیش چشم شما خوانندگان و محققان محترم به بحث بگذاریم. امید است که مورد استفاده واقع شود. ‏


کلید واژه‏- امام خمینی، اخلاق، سیر و سلوک، خدا، منازل، حجاب های ظلمانی و نورانی‏

‏ ‏

مقدمه

‏امام خمینی نمونه بارز و کامل انسانی است که شاید در یک قرن اخیر، میان عرفای دیگر به لحاظ جامعیت نظیر نداشته است. تلمذ در خدمت عارف کامل، مرحوم شاه آبادی (ره) از او فقیهی عارف ساخت به گونه ای که هم به عرفان نظری و هم به عرفان عملی تسلط کامل پیدا نمود. احاطه او به عرفان نظری از تفحص و تدقیق در آثارش به خوبی پیداست. حواشی او بر شرح فصوص الحکم قیصری و مصباح الانس ابن فناری، همچنین تألیف کتاب پرمضمون شرح دعای سحر و رساله مصباح الهدایه که به حق اثری است نفیس در عرفان نظری که به خلافت و ولایت و نبوت انسان کامل میپردازد، جایی برای چون و چرا در مباحث عرفان نظری او باقی ‏


‏نمی گذارد. همچنین مباحث اخلاقی و سیر و سلوکی او در کتاب اربعین حدیث، شرح حدیث جنود عقل و جهل و جهاد اکبر و موارد دیگر نشان از تسلط و اشراف او به چنین مباحثی دارد. لازم است در این مقاله به برخی از اشارات و لطایف او در سلوک الی الله اشاره نماییم.‏

 

1. محاسبه نفس

‏«مراقبت و محاسبه نفس در تشخیص راه خودخواهی و خداخواهی از جمله منازل سالکان است.»‏‏ (صحیفه امام ج16ص221)‏

‏مراقبت در اوان سلوک، مواظبت از خود در گناه نکردن است، به نحوی که مقبول شرع و عقل باشد. یکی از وظایف مهم سالک در سلوک، توجه به مسئله مراقبه است زیرا تا مراقبتی نباشد تحولی صورت نخواهد گرفت؛ ولذا یکی از متفرعات مراقبه، محاسبه و مشارطه است. محاسبه در مراتب ابتدایی، عبارت است از اینکه سالک وقتی از شب یا روز را به حساب اعمال خود رسیدگی میکند؛ چنانکه گفته اند بهترین زمان آن آخر شب یا موقع خواب است. اما در مقام محاسبه، سالک دائماً از نفس خود حساب میکشد؛ چنانکه پیوسته مراقب اعمال خود است؛ اگر محاسبه متوقف به زمان خاصی نباشد، در پیشگیری از ارتکاب به گناهان بسیار مفید خواهد بود؛ در صورتی که پس از بیداری از غفلت، اطفاء نائره شهوت و غضب تا حدی شده باشد. همچنین مراقبه در مراتب میانی سلوک، عبارت است از مواظبت در تشخیص و تمییز میان راه حق و باطل یا راه خودخواهی و خداخواهی و عدم سلوک به سوی نفس که بسیار مورد توجه عرفا و مورد تاکید بزرگان دین است، به همین جهت از منازل مهم سالکان است. عرفا در حقیقت هجرت معتقدند، بنا به نص شریف قرآن، هجرت باید از نفس ظلمانی، الی الله و رسوله باشد، پس اگر سالک در اواسط سلوک، در تشخیص میان راه خیر و شر یا خدا و خود، در ورطه هولناک نفس گرفتار شود، نه تنها هجرتی به سوی خدا ننموده، بلکه هجرت او الی النفس و الی الدنیاست. این نکته مورد تاکید امام خمینی قرار گرفته است از آن جمله می فرمایند: ‏

‏«‏‏قَالَ تَعالی: وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً الَی الله وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ ‏


عَلی الله‏‏.  هجرت صوری و صورت هجرت عبارت است از هجرت به تن از منزل صوری به سوی کعبه یا مشاهد اولیاء (ع)؛ و هجرت معنوی خروج از بیت نفس و منزل دنیا است الی الله و رسوله؛ و هجرت به سوی رسول و ولیّ نیز هجرت الی الله است. و ما دام که نفس را تعلّقی به خویش و توجّهی به انّیّت است مسافر نشده؛ و تا بقایای انانیّت در نظر سالک است و جدران شهر خودی و اذان اعلام خودخواهی مختفی نشده، در حکم حاضر است نه مسافر و مهاجر.»‏‏(آداب الصلاه ص 8)‏‏ ‏

‏به همین جهت محاسبه سالک به تبع مراقبه اش در مراحل میانی سلوک، باید معطوف به این حقیقت باشد که چه میزان از اعمال او برای خدا و چه میزان برای نفس و هواهای نفسانی بوده است. از کلام امام خمینی معلوم میشود که مراقبت هر یک از سالکان از نفس خود، با توجه به مدارج سلوکشان متفاوت است. سالک در اوایل سلوک در پی رفع حجاب های ظلمانی شرک و خودپرستی است ولذا مراقبه اش در دوری از عجب و ریا و شرک خفی و جلی و گناهان کبیره خلاصه میشود؛ چون از این حال گذشت، مراقبه دقیقتر شده و به مرحله تشخیص خودخواهی از خداخواهی میرسد که در آن سالکانی که عزم الهی نداشته و یا به دنبال کرامات و شگفتی ها و امور خارق العاده اند، دچار هلاکت معنوی و دورافتادگی از حق می شوند. امام خمینی می فرمایند: ‏

‏«‏‏ای عزیز بیدار شو و غفلت و مستی را از خود دور کن و در میزان عقل بسنج اعمال خود را قبل از آنکه در آن عالم میزان کنند و حساب خود را بکش قبل از آنکه از تو حساب کشند و آینه دل را از شرک و نفاق و دورویی پاک کن و مگذار زنگار شرک و کفر او را طوری بگیرد که به آتشهای آن عالم پاک نگردد. نگذار نور فطرت مبدل به ظلمات کفر شود‏‏».‏‏(شرح چهل حدیث ص42-41) ‏

‏این امر در اواسط سفر اول برای سالک حاصل می شود.‏

 

2. انس با حق و احساس نمودن شیرینی ذکر خدا در قلب

‏«ای عزیز قلب را به آداب عبودیت مأنوس کن و به ذائقه روح حلاوت ذکر خدا را بچشان و این لطیفه الهیه در ابتدای امر به شدت تذکر و انس با ذکر حق حاـصل شـود ولی [به شرط آنکه] در ذکر، قلب مرده نباشد و غفلت برآن مستولی نشود و چون با ت‏‏ـ‏‏ذکر، قلب را ‏

‏مأنوس نمودی، کم کم عنایات ازلیه شامل حالت گردد و فتح ابواب ملکوت بر قلبت گردد.»‏‏(آداب الصلاه، ص220)‏

‏غفلت به تصریح آیات و روایات، عامل سقوط انسان در ورطه هلاکت و نابودی و یکی از غلیظ ترین حجابهایی است که انسان را از رسیدن به مقصود باز میدارد. بالاترین مراتب غفلت، دوری از یاد خداست که منشأ همه گناهان و نافرمانیها و عامل تمام بدبختی ها و فلاکت های بشر است. تحقیق و تأمل در آیات و روایات و آثار بزرگان دین نشان می دهد مهمترین عامل فراموشی خدا و دوری از او حب دنیا و مادیات و به عبارت دیگر دنیاپرستی است. ‏

‏دنیا در تعریف بزرگان هر چیزی است که انسان را از حقتعالی به خود مشغول کند‏‏(شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص300)‏‏ خداوند در آیه 19 سوره آل عمران متاع دنیا را معرفی کرده و در آیات متعدد انسان را از توجه زیاد به دنیا و محبت به مادیات برحذر داشته است. ‏

‏«[باید دانست] که اگر نفوس یکسره متوجه به دنیا و تعمیر آن باشند و منصرف از حق باشند گر چه اعتقاد به مبدأ و معاد هم داشته باشند منکوس هستند و میزان در انتکاس قلوب غفلت از حق و توجه به دنیا و تعمیر آن است» ‏‏(شرح چهل حدیث، ص535).‏‏ ‏

‏امام خمینی در عبارات مختلف انسان را به خطرات محبت دنیا آگاه کرده و گوشزد می فرمایند که: «‏‏توجه به غیر حقتعالی خیانت به حق است و حب به غیر ذات مقدس و خاصان او که حب اوست خیانت است در مشرب عرفان‏‏» ‏‏(شرح چهل حدیث، ص480) ‏‏از آن جمله می فرمایند:‏

‏ «با حب دنیا و نفس هوس معرفت الله در سر پختن هوس خامی است و اگر در مقام تهذیب باطن و تصفیه قلب و تعدیل اخلاق است نیز با محبت دنیا... متحلی به یکی از حلیه های فضائل نفسانیه نخواهد شد... و اگر در صدد تعمیرآخرت و جنت اعمال است از راه تقوا و اعمال صالحه نیز با حب دنیا موفق به هیچ یک از مراتب آن نشود» ‏‏(شرح حدیث جنود عقل وجهل، ص255)‏


و باز می فرمایند: ‏

‏«ای مدعی ایمان و خضوع قلب در بارگاه ذوالجلال اگر تو به کلمه توحید ایمان داری و قلبت یکی پرست و یکی طلب است و الوهیت را جز برای ذات خدای تعالی ثابت ندانی اگر قلبت موافق با ظاهرت است و باطنت موافق با دعویت است چه شده است که برای اهل دنیا این قدر قلبت خاضع است؟ چرا پرستش آنها را میکنی؟» ‏‏(شرح چهل حدیث،ص161)‏

‏نکته مهم آنکه ذکر بر سه مرتبه است: زبانی، قلبی و عملی و در توضیح آن گفته اند:‏

‏ابتدا زبان ذکر می گوید و از تکرار و تمرین، ذکر از زبان به قلب منتقل شده و لسان قلب گویا شود و آنگاه اعضا به تبع قلب از خمودی و غفلت درآمده و سالک ذاکر به ذکر حق خواهد بود. مهم آن است که صورت ذکر در قلب منقوش گشته و برای انسان ملکه گردد. قلب آنگاه به مقام آرامش خواهد رسید که صورت دل منقش به نقش لا اله الا الله گردیده و اثر آن بماند تا حقتعالی خود در امور ذاکر تصرف کند. مهم آن است که انسان خانه را به صاحبخانه واگذارد و غیر و غیریت و انانیت را از آن خارج کند تا تحت تصرفات الهی شده و اشراقات ربانی بر آن افاضه شود؛ پس «تا لا اله الا الله با قلم عقل بر لوح صافی قلب نگاشته نشود انسان مؤمن به وحدت خدا نیست و وقتی این کلمه طیبه الهیه در قلب وارد شد، سلطنت قلب با خود حقتعالی می شود و دیگر انسان کس دیگر را مؤثر در مملکت حق نمی داند و از کسی دیگر متوقع جاه و جلال نیست.»‏‏( همان ص 38)‏‏ ‏‏زیرا ‏‏«در توحید مطلق که لا اله الا الله کمل است فلاح مطلق است که رستگاری از کثرت که اصل شجره خبیثه است میباشد و این کلمه در این حال موازن با هیچ چیز نیست.»‏‏( شرح حدیث جنود عقل و جهل ص 47)‏

‏امام خمینی می فرماید: ‏

‏«زبان که ذکر الهی را تکرار کرد، کم کم زبان قلب هم باز می شود و آن نیز متذکر می شود، چنانچه از تذکر قلب، زبان نیز متذکر می شود. و این فایده حاصل نشود در عبادات و این نتیجه گرفته نشود، مگر آنکه وقت عبادت و دعا و ذکْر قلب حاضر باشد، که با غفلت و نسیان قلب، به هیچ وجه اعمال خیریه را در روح تأثیری نیست؛ و از این جهت می بینیم که از عبادات پنجاه سال، یا بیشتر، در قلب ما به هیچ وجه اثری پیدا نشده، بلکه به ملکات فاسده ما هر روز افزوده شده؛ و این صلا‏‏ة‏‏ که ناهی از فحشا و منکر است، و معراج مؤمن و مقرب متقی است، ما را به جایی نرسانده و مقام صفایی برای ما از آن حاصل نیامده.»*‏‏(سرالصلاه، ص 29)‏


حضرت امام تاکید نموده  اند که برای چشاندن شیرینی و محبت ذکر خدا به قلب، لازم است اولا ذاکر شدت در ذکر داشته و ممارست بر آن نماید؛ یعنی در ابتدا زبان یکسره مشغول ذکر حق باشد، تا انس با حضرت حق که به معنای توجه قلبی در هنگام ذکر گفتن است حاصل شود. پس در این هنگام زبان قلب باز شده و قلب ذاکر می شود و نه زبان؛ ممکن است زبان خاموش، اما قلب به یاد خداست و اعضا را مجبور مینماید به اطاعت از او، به شرط آنکه ذکر گفتن، همراه با غفلت و نادانی نباشد تا اثر آن ظاهر شود. به همین جهت به فرموده امام خمینی برای دوری از غفلت و زنده بودن دل، به خاطر انس پیدا کردن با حضرت حق، ذکر «یا حی یا قیوم» مناسب ترین اذکار، و «سجده با خشوع همراه با اعتراف به گناهان» مناسب ترین عمل است. ایشان می فرمایند: ‏

‏«برای زنده نمودن دل، ذکر خدا و خصوص اسم مبارک یا حی و یا قیوم با حضور قلب مناسب است...و از بعض اهل ذکر و معرفت منقول است که در هر شب و روزی یک مرتبه در سجده رفتن و بسیار گفتن لااله الاانت سبحانک انی کنت من الظالمین برای ترقیات روحی خوب است.»‏‏(شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص125)‏‏ ‏

‏چون چنین شد نتیجه آن باز شدن درهای ملکوت بر قلب سالک و هدایت و راهنماییها و دستگیریهای حق از اوست، تا این ذکر برای او نوری شود جهت پیمودن طریق. در این خصوص نیز امام خمینی می فرماید: ‏‏«با ذکر حقیقی حجاب های بین عبد و حق خرق شود و موانع حضور مرتفع گردد... و درهای ملکوت اعلی به روی سالک باز شود... ولی عمده آن است که قلب در آن ذکر زنده باشد... و با مردگان انس نگیرد»‏‏( شرح حدیث جنودعقل و جهل،ص124) ‏

‏حضرت امام در مورد اثر ذکر حقیقی می فرمایند: ‏‏«ای عزیز... تذکر از محبوب و به یاد معبود به سر بردن، نتیجه های بسیاری برای عموم طبقات دارد. اما برای کمل و اولیاء و عرفا که خود آن غایت آمال آنهاست و در سایه آن به وصال جمال محبوب خود رسند. هنیئاً لهم و اما برای عامه ‏


و متوسطین بهترین مصلحات اخلاقی و اعمالی و ظاهری و باطنی است. انسان اگر در جمیع احوال و پیش آمدها به یاد حق تعالی باشد و خود را در پیشگاه آن ذات مقدس حاضر ببیند البته از اموری که خلاف رضای اوست خودداری کند و نفس را از سرکشی جلوگیری کند. این همه مصیبات و گرفتاری به دست نفس اماره و شیطان رجیم ازغفلت از یاد حق و عذاب و عقاب اوست. غفلت از حق کدورت قلب را زیاد کند و نفس و شیطان را بر انسان چیره کند و مفاسد را روز افزون کند و تذکر و یادآوری از حق دل را صفا دهد و قلب را صیقلی نماید و جلوه گاه محبوب کند و روح را تصفیه نماید و خالص کند و از قید اسارت، نفس انسان را برهاند.»‏‏ (شرح چهل حدیث، ص291)‏

‎ ‎

3. نشاط در عبادات سبب محبت به ذکر حق

‏«...آنچه ذکر شد تحقّق پیدا نکند مگر آن که عبادات از روی نشاط و بهجت بجا آورده شود و از تکلّف و تعسّف و کسالت بکلّی احتراز شود تا حال محبّت و عشق به ذکر حق و مقام عبودیّت رخ دهد و انس و تمکّن حاصل آید. و انس به حقّ و ذکر او از اعظم مهمّاتی است که اهل معرفت را به آن عنایت شدید است و اصحاب سیر و سلوک برای آن تنافس کنند. و چنانچه اطبّا را عقیده آن است که اگر غذا را از روی سرور و بهجت میل کنند زودتر هضم شود، همین طور طبّ روحانی اقتضا می کند که اگر انسان غذاهای روحانی را از روی بهجت و اشتیاق تناول کند و از کسالت و تکلّف احتراز کند، آثار آن در قلب زودتر ‏

‏واقع شود و باطن قلب با آن زودتر تصفیه شود.» ‏‏(آداب الصلاه ص 24)‏

‏به فرموده امام خمینی آنچه باعث انس به حق و عشق به مقام ذکر میشود، داشتن نشاط و بهجت در عبادات و به تبع سرور و شادابی نفس است تا از طریق آن، عشق به حق زودتر وارد قلب سالک شود. از مقدمات نشاط قلب آن است که هیچگاه به وقت کسالت و ناراحتی به عبادات نپردازد تا نفس، عبادت را از روی عادت انجام ندهد یا آن را به نوعی سربار خود نداند. همچنین لازم است برای داشتن روحیه ای شاد در عبادات، هیچگاه در صدد سرکوب نفس برنیاد مگر به همان میزان که شرع مقدس از آن برحذر داشته است. مثلا قصد نکند تا نیروی شهوتی که خداوند خود در انسان به ودیعه نهاده را با ریاضات باطل و اعمال منافی دین منکوب و سرکوب نماید تا از آن روش به اصطلاح بخواهد به طریقت عمل کند. ‏


میزان در تمییز میان حق و باطل در سیر و سلوک، عمل به شریعت است ولذا برای رسیدن به حقیقت باید از جاده طریقت با چراغ شریعت عبور نمود. فشار بیش از حد به نفس، در اغلب اوقات، انسان را از عبادات منضجر و متنفر نموده و او را دچار سردرگمی مهلکی می نماید که اگر حق دستگیری نفرماید سبب هلاکتش میشود. ‏

‏امام خمینی به عنوان یک استاد اخلاق، نشاط در عبادات را به عنوان یک دستور کلی چنین بیان می نماید که نفس را هیچگاه در اوقات کسالت و بی حالی به عبادت وادار ننماید؛ همچنین مراعات حال نفس نماید و مانند طبیبی حال خود را بنگرد، اگر ریاضت را مناسب دید، ریاضت و در غیر این صورت با نفس به رفق و مدارا برگزار کند تا تنفر از عبادت برای او حاصل نشده و به مقام انس با حق و سرور نفس برسد، پس از آن راه ریاضات را در پیش گیرد.  ایشان با  بیانی شیوا چنین شرح می فرماید: ‏

‏«و دیگر از آداب قلبیّه نماز، و سایر عبادات، که موجب نتایج نیکویی است، بلکه باعث فتح بعضی از ابواب و کشف بعضی از اسرار عبادات است، آن است که سالک جدّیّت کند که عبادت را از روی نشاط و بهجت قلب و فرح و انبساط خاطر بجا آورد و از کسالت و ادبار نفس در وقت عبادت احتراز شدید کند. پس، وقتی را که برای عبادت انتخاب می کند وقتی باشد که نفس را به عبادت اقبال است و دارای نشاط و تازگی است و خستگی و فتور ندارد، زیرا که اگر نفس را در اوقات کسالت و خستگی وادار به عبادت کند ممکن است آثار بدی به آن مترتّب شود که از جمله آنها آن است که انسان از عبادت منضجر شود و تکلّف و تعسّف آن زیاد گردد و کم کم باعث تنفّر طباع نفوس شود. و این علاوه بر آن که ممکن است انسان را بکلّی از ذکر حق منصرف کند و روح را از مقام عبودیّت که منشأ همه سعادات است برنجاند، از چنین عبادتی نورانیّت قلبیّه حاصل نگردد و باطن نفس از آن منفعل نگردد و صورت عبودیّتْ صورت باطن قلب نشود. و پیش از این ذکر شد که ‏

مطلوب در عبادات آن است که باطن نفس صورت عبودیّت شود... و اشاره به این ادب در کتاب کریم الهی و صحیفه قویم ربوبی شده است آن جا که در تکذیب کفار و منافقین فرماید: ‏‏لا یَأْتُونَ الصَّلوةَ الّا وَ هُمْ کُسالی وَ لا یُنْفِقُونَ الّا وَ هُمْ کارِهُون و آیه شریفه لاتَقْرَبُوا الصَّلوةَ وَ انْتُمْ سُکاری ‏‏ در حدیثی به کسالت تفسیر شده... و در حدیث است از حضرت عسکری سلام الله علیه: ‏‏اذا نَشَطَتِ الْقُلُوبُ فَاوْدِعُوها، وَ اذا نَفَرَتْ فَوَدِّعُوها‏‏. و این دستور جامعی است که فرموده اند که در هنگام نشاط و بهجتِ قلوب ودیعه به آنها بسپارید، و در وقت نفار و گریز آنها را راحت بگذارید؛ پس در کسب معارف و علوم نیز این ادب را باید منظور داشت و قلوب را با کراهت و تنفر وادار به کسب نکرد. و از این احادیث و احادیث دیگر استفاده ادب دیگر شود که آن نیز از مهمّات باب ریاضت است. و آن عبارت از «مراعات» است. و آن، چنان است که سالک در هر مرتبه که هست، چه در ریاضات و مجاهدات علمیّه یا نفسانیّه یا عملیّه، مراعات حال خود را بکند و با رفق و مدارا با نفس رفتار نماید و زاید بر طاقت و حالت خود تحمیل آن نکند؛ خصوصاً برای جوانها و تازه کارها این مطلب از مهمّات است که ممکن است اگر جوانها با رفق و مدارا با نفس رفتار نکنند و حظوظ طبیعت را به اندازه احتیاج آن از طرق محلّله ادا نکنند، گرفتار خطر عظیمی شوند که جبران آن را نتوانند کرد؛ و آن خطر آن است که گاه نفس به واسطه سخت گیری فوق العاده و عنان گیری بی اندازه عنان گسیخته شود و زمام اختیار را از دست بگیرد و اقتضائات طبیعت که متراکم شد و آتش تیز شهوت که در تحت فشار بی اندازه ریاضت واقع شود، ناچار محترق شود و مملکت را بسوزاند. و اگر خدای نخواسته سالکی عنان گسیخته شود یا زاهدی بی اختیار شود، چنان در پرتگاه افتد که روی نجات را هر گز نبیند و به طریق سعادت و رستگاری هیچ گاه عود نکند. پس، سالک چون طبیب حاذقی باید نبض خود را در ایّام سلوک بگیرد و از روی اقتضائات احوال و ایّام سلوک با نفس رفتار کند؛... بالجمله، بر سالک راه آخرت «مراعات» احوال ادبار و اقبال نفس لازم است؛ و چنانچه از حظوظ نباید مطلقاً جلوگیری کند که منشأ مفاسد عظیم است، نباید در سلوک از جهت عبادات و ریاضات عملیّه به نفس سخت گیری کند و آن را در تحت فشار قرار دهد؛ خصوصاً در ایّام جوانی و ابتداء سلوک که آن نیز منشأ انضجار و تنفّر نفس شود و گاه شود که انسان را از ذکر حقّ منصرف کند... بالجمله، میزان در باب «مراعات» آن است که انسان ملتفت احوال نفس باشد و با آن به مناسبت قوّت و ضعف آن سلوک کند؛ ‏

چنانچه اگر نفس در عبادات و ریاضات قوی است و تاب مقاومت دارد، در عبادت کوشش و جدّیّت کند. و اشخاصی که ایّام غرور جوانی را طیّ کرده اند و آتش شهوات آنها تا اندازه ای فرو نشسته است، مناسب است قدری ریاضات نفسانیّه را بیشتر کنند و با جدّیّت و کوشش مردانه وارد سلوک و ریاضت شوند؛ و هر چه نفس را به ریاضات عادت دادند فتح باب دیگر برای او کنند تا آن که کم کم نفس بر قوای طبیعت چیره شود و قوای طبیعیّه مسخّر در تحت کبریای نفس گردند. و آنچه در احادیث شریفه وارد است که جدّیّت و کوشش در عبادت کنید و مدح شده است از اشخاصی که اجتهاد و کوشش در عبادت و ریاضت می کنند و در عبادات و ریاضات ائمه هدی سلام الله علیهم وارد است، با این احادیث شریفه که اقتصاد در عبادت را مدح فرموده اند، مبنی بر اختلاف اهل سلوک و درجات و احوال نفوس است؛ و میزان کلّیْ نشاط و قوّت نفس و نفار و ضعف آن است.» ‏‏(آداب الصلاه، ص 23 تا 28)‏

 

4. توجه به عزربوبیّت وذل عبودیت

‏«یکی از آداب قلبیّه در عبادات و وظـایف باطـنیّه سالک طریـق آخرت، توجّه به عزّ ربوبـیّت و ذلّ عـبودیّت است؛ و آن یکی از منـازل مهمّه سالک است؛ که قوّت سلـوک هر کس به مقدار قوّت این نظر است، بلکه کمال و نقص انسانیـّت تابع کمال و نقص این امر است.» ‏‏(آداب الصلاه،ص 7)‏

‏دلیل اهمیت این منزل آن است که توجه به ذل عبودیت، باعث تقویت خضوع و فروتنی در برابر خالق شده و این خود باعث تقویت ملکه رضا و تسلیم می گردد که نهایت آن حال محو و فنای ذات سالک در ذات احدیت است. انسان وقتی خود را مملوک خدا دیده و همه شئونش را از خدا می داند، هرگونه استقلالی را از خود نفی نموده، خود را به تمام معنی عبد و بنده خدا می یابد و خدا را مالک مطلق و حقیقی خویش می بیند؛ در این صورت است که به وظیفه ‏


بندگی قیام می کند و در مسیر عبودیت الهی گام برمی دارد. روح عبادت چیزی نیست جز اینکه انسان خود را تحت مالکیت خدا درآورد و در تمام اعمال اختیاری، تبعیت از خواست و رضای مولای خویش کند. بنابراین عبادت خدا و بندگی او جز این نیست که انسان خود را در پیشگاه الهی چیزی به حساب نیاورد و خویشتن را به تمام معنی در مملوکیت خدا درآورد. هر اندازه انسان بیشتر به وابستگی و مملوکیت و بنده بودن خود التفات و توجه پیدا کند و هر چه بیشتر به وظیفه بندگی که همانا اطاعت محض از ربّ و مولاست قیام کند، به همان اندازه در مسیر نزدیکی به خدا به پیشرفت های بیشتری نائل می آید. ‏

‏بنابراین مهم ترین اثری که از این توجه نسبت به خود و خدای خود برای انسان حاصل میشود، فروپاشی غرور و منیت و انانیت و خودبینی است که بزرگترین و مهمترین عامل و مانع در دوری و بعد انسان از قرب و جوار حق تعالی است. به همین خاطر است که حضرت امام می فرمایند:‏

‏«هرچه نظر انیت و انانیت... در انسان غالب باشد، از کمال انسانیت دور و از مقام قرب ربوبیت مهجور است و حجاب خودبینی... از جمیع حجب ضخیمتر و ظلمانیتر است و خرق این حجاب از تمام حجب مشکلتر و خرق همه حجب را مقدمه است؛ بلکه مفتاح مفاتیح غیب و شهادت... خرق این حجاب است» ‏‏(همان،ص7-8)‏

‏حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) در بیانی گوهر بار می فرمایند: «‏‏الهی کفی بی عزاً ان اکون لک عبداً وکفی بی فخراً ان اکون لی رباً‏‏» (پروردگارا این عزت برای من بس که بنده تو باشم و این افتخار برای من بس که تو رب و مالک من باشی.) ‏‏( بحارالانوار، ج77 ص40)‏

‏قال الصادق(ع): ‏‏العبودیه جوهره کنه ها الربوبیه‏‏. وقتی انسان به وظیفه بندگی عمل نموده و به تمام معنی خود را تسلیم حق کند، پس از وصول به مقام فنا که عبارت از عبودیت کامل است، خداوند به مرتبه ولایت خود در چنین بنده ای تصرف میکند، پس عارف به ولایت خدا در عالم تصرف نموده و به ربوبیت حق در عالم، ربوبیت دارد. به همین خاطر است که حقتعالی در قران کریم هدف خلقت جن و انس را، عبادت بیان کرده است. ‏


‏و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون‏‏ ‏‏(ذاریات 56)‏‏ زیرا که تنها با عبادت حقیقی است که می توان به جوار قرب و رحمت خداوند رسید. امام خمینی می فرمایند: ‏

‏«کسی که با قدم عبودیّت سیر کند و داغ ذلّت بندگی را در ناصیه خودگذارد، وصول به عزّ ربوبیّت پیدا کند. طریق وصول به حقایق ربوبیّت سیر در مدارج عبودیّتْ است؛ و آنچه در عبودیّت از انّیّت و انانیّت مفقود شود در ظلّ حمایت ربوبیّتْ آن را می یابد، تا به مقامی رسد که حق تعالی سمع و بصر و دست و پای او شود؛... چون از تصرّفات خود گذشت و مملکت وجود خود را یکسره تسلیم حق کرد و خانه را به صاحب خانه واگذار نمود و فانی در عزّ ربوبیّت شد، صاحب خانه خود متصرّف در امور گردد؛ پس تصرّفات او تصرّف الهی گردد؛ چشم او الهی شود و با چشم حق بنگرد، و گوش او گوش الهی شود و به گوش حقّ بشنود. و هر چه ربوبیّت نفس کامل باشد و عزّ آن منظور خواطر شود، از عزّ ربوبیّت به همان اندازه کسر شود و ناقص گردد، چه که این دو مقابل یکدیگرند: الدُّنْیا و الآخِرَ‏‏ةُ‏‏ ضَرَّتان... و باید دانست که عبودیّت مطلقه از اعلی مراتب کمال و ارفع مقامات انسانیّت است که جز اکمل خلق الله محمّد صلّی الله علیه و آله بالاصا‏‏لة‏‏ و دیگر اولیای کمّل ‏‏بالتّبعیّة‏‏ کسی دیگر را از آن نصیبی نیست، و دیگران را پای عبودیّت لنگ است و عبادت و عبودیّت ‏


‏آنها معلّل است. و جز با قدم عبودیّت نتوان به معراج حقیقی مطلق رسید؛ و لهذا در آیه شریفه فرماید: سُبحانَ الّذی اسْری بِعَبْدِهِ. قدم عبودیّت و جذبه ربوبیّت سیر داد آن ذات مقدّس را به معراج قرب و وصول.»‏‏( آداب الصلاه، ص8 تا 10) ‏

‏فی الجمله آنکه عبودیت و عبادت حقیقی زمانی برای سالک دست میدهد که هیچ منفعت طلبی و هوای نفسی در آن نباشد. حتی اگر عبادت برای دوری از دوزخ و یا رسیدن به بهشت باشد، نزد عرفا عبادت واقعی تلقی نمی شود. زیرا که در مسلک عرفا اینگونه عبادت نیز از روی هواخواهی و منفعت طلبی است و در نظر اولیاء الله، این نوع عبادت، نوعی شرک محسوب شده و جز دوری از جوار قرب حق نتیجه ای نخواهد داشت.کما اینکه امام خمینی(ره) می فرمایند: ‏‏«تا رسوم عبودیت و غیریت و انانیت باقی است و عابد و معبود و عبادت و اخلاص و دین درکار است شوب به غیریت و انانیت است و این شرک است پیش ارباب معارف.»‏‏(چهل حدیث،ص329)‏

 

5. ادراک حضورخداوند

‏«مومن آن کسی است که قلبش حضور حق و احاطه قیومی آن ذات مقدس را دریافته باشد و عظمت و جلال او را وجدان کرده باشد.»‏‏( شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص92)‏

‏ادراک حضور خداوند، ناشی از انس با او و چنانکه در نکات قبل گفته شد، انس با حق نتیجه ذکر حقیقی است. پس با ذکر حقیقی است که حجابها از میان رفته و وحشت ناشی از سلوک پس از انس با حضرت دوست برطرف می شود. طبق فرموده امام خمینی، میزان قوت و ضعف ایمان هر کس، وابسته به قوت و ضعف ادراک و شهود او از حضور خداوند و احاطه او است. یعنی هر چقدر سالک این حضور و احاطه را بیشتر درک کرده باشد، ایمان او قویتر و بالعکس هر قدر حضور حق را به فراموشی سپرده باشد، بالتبع ایمان او ضعیف تر است. حق تعالی در وصف این گروه فرمود: ‏‏الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم‏‏. ‏‏(آل عمران 196) ‏‏یعنی آنانکه دائم خدا را یاد می کنند چه ایستاده و نشسته و چه خوابیده. پس از این ذکر حقیقی است که انس با حق حاصل شده و تمام وحشت ها مرتفع می شود. پس ایمان دارای مراتبی است: ‏


آنکه حضور خداوند را با عقل خود فهم نموده و هنوز به قلبش راه نداده، اولین مرتبه ایمان را داراست و مرتبه بالاتر از او کسی است که حضور خداوند را با قلب خود ادراک نموده و آن را به عقیده ای قلبی و باوری یقینی تبدیل نموده است. چنانکه امام خمینی در شرح احوال صاحبان این مرتبه می فرماید: ‏

‏«ایمان فقط این نیست که ما اعتقاد داشته باشیم که خدایی هست و پیغمبری هست و چه، نه، ایمان یک مسئله ای بالاتر از این است این معانی را که انسان ادراک کرده به عقلش، باید با مجاهدات به قلبش برساند که قلبش آگاه بشود، بیابد مطلب را. خیلی چیزهاست که انسان به برهان میداند که فلان قضیه فلان طور است یا فلان طور نیست، لکن چون ایمان نیامده است تأثیر نمی کند، مثلاً نوع مردم این طور هستند که در یک شب تاریکی اگر یک مرده ای در محلی باشد پیش او میترسند بخوابند و همه هم عقیده شان این است که مرده هیچ اثری ندارد هیچ کاری از او نمی آید عقلشان میگویدکه مرده است... لکن این مطلب به قلب نرسیده... این فرق ما بین ادراک عقلی و ایمان است... [اگر] مساله عقلی را قلبش نفهمیده باشد، باورش نیامده باشد آن مساله عقلی تاثیرش کم است. ایمان عبارت از این است که آن مسائلی را که شما با عقلتان ادراک کرده اید قلبتان هم به آن آگاه بشود، باورش بیاید، این محتاج به یک مجاهده ای است تا به قلب، شما بفهمید.» ‏‏(صحیفه امام،ج11ص382)‏

‏بالاترین مرتبه ایمان برای کسی است که فانی در حق و مستهلک در ذات او گشته و از خود انانیتی ندارد تا حضور حق را ادراک کند؛ ‏‏بل هو الوجود کله و الوجود هو الحق و لا اثر و لا ماثور و لا شاهد و لا مشهود و لا عابد و لا معبود الا الحق و حاله فی هذا المشهد و الموطن الشریف، مصداق هذا القول ان لا فرق بینک و بینهم الا انهم عبادک؛ و الخلق حق و الحق ‏


خلق، و الخلق خلق و الحق حق‏‏. سالار عارفان دشت نینوا حضرت حسین بن علی(ع) در دعای عرفه فرمود: ‏‏الهی ایکون لغیرک من الظـهور ما لیس لک حتی یکـون هو المظهر لک متـی غبت‏

‏حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک و متی بعدت حتی تکون الاثار هی التی توصل الیک عمیت عین لا تراک‏‏. خداوندا آیا غیر از تو ظهوری دارد که تو نداشته باشی و آن چیز بخواهد ظاهر کننده تو باشد. کی غایب شده ای تا نیاز به دلیلی باشد که بر تو دلالت کند. و چه زمان دور شده ای تا آثار، رساننده به سوی تو باشد. کور باد چشمی که تو را نبیند. برای چنین کسی حق تماما حاضر در محاضر امکانی است که هیچ غیبتی حتی برای لحظه ای ندارد؛ پس ایمان او در بالاترین نقطه ایمان بندگان و عبودیت او کاملترین قسم بندگی است.‏

 

6. حضور قلب

‏«مثل قلب مثل طائری است که دائماً از شاخه ای به شاخه ای پرواز میکند، مادامی که درخت آرزوی دنیا و حب آن در قلب برپاست، طائرقلب بر شاخه های آن متعلق است و اگر به ریاضات و مجاهدات و تفکر درعواقب و معایب آن و تدبر در آیات و اخبار و حالات اولیای خدا قطع این درخت را نمود قلب ساکن و مطمئن میشود و موفق به کمالات نفسانیه که ازآن جمله حصول حضورقلب به همه مراتب آن است ممکن است بشود.»‏‏(سرالصلاه، ص30)‏

‏یکی دیگر از اموری که سالک را اعانت در انس با حق مینماید، حضور قلب و آن نیز بسان حقیقت قلب، دارای مراتب متفاوتی است. قلب از تقلیب و انقلاب و به معنای دگرگونی است و این معنا از انقلاباتی است که به واسطه پذیرش تجلیات و انوار الهی آناً فآناً چه از جانب اسماء جلال و چه از جانب اسماء جمال برای این حقیقت حاصل میشود. نفس منغمر در عالم طبیعت و محب دنیا که از عقبی و خدا به کلی غافل شده، دارای خصوصیاتی است که مهمترین آن عدم دریافت و فهم حقایق غیبی است. ‏‏وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون‏‏ (اعراف 179)‏‏و در حقیقت، بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم. ‏


دلهایی دارند که با آن دریافت نمی کنند، و چشمانی دارند که با آنها نمی بینند، و گوش هایی دارند که با آنها نمی شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند. آنها همان غافل ماندگانند. ‏

‏اگر سالک از نفس فرا رود، قلبش متصل به عالم ملکوت شده و حقایق نوریه را درک می نماید. پس از آن، سالک متصل به اسم خود گشته و عالم را مظهر اسم متجلی در وجود خود می بیند که از آن تعبیر به قلب بالغ به مقام روح می شود. حصول حقیقت اسمیه، قلب عارف را مأوای تجلیات قهری و لطفی حق می نماید؛ کما قال رسول الله- صلّی الله علیه و سلّم- «‏‏قلب المؤمن بین إصبعین من أصابع الرحمان‏‏» الإصبع الواحدة نعمت متجلی متعین از حضرت جلال و قهر و وحشت و الإصبع الأخری نعمت متجلی متعین از حضرت جمال و انس و نور و لطف است و این همان سر انقلاب قلب است که پیش از این گفته شد. پس گاهی حق با تجلیات قهری جلالی خود قلب سالک عارف را به وحشت، تحت سلطه خود درآورده و گاه با تجلیات لطفی جمالی او را مجذوب خود می گرداند ولذا هیمان و دهشت هر لحظه بر قلب عارف منجلی است و او حق را در هر آن غیر از آنی دیگر خواهد یافت. ‏

‏این سه مرتبه ای که برای قلب ذکر شد، خود سه مرتبه از حضور قلب را نیز می طلبد. در مرتبه اول، هنگامی که قلب درگیر مادیات و دستخوش تحولات ناشی از حب دنیا و میدان معرکه میان قوای نفس و عقل از یک سمت، و عقل و قلب از سوی دیگر است، منشأ تشتت قلب و حواس پرتی، اجابت هواهای نفسانی و محبت به دنیا و علاقه به ظواهر و زرق و برق مادی است. خیال انسان از فرط علاقه به دنیا، به هر جا بخواهد پرواز می کند و به تبع آن انسان آرزوهای بسیار در سر می پروراند و برای برآوردن آن آرزوها گاه دست به هر کاری می زند. حضور قلب در این وهله مانع زیاده خواهی نفس و دوری از جانب افراط و تفریط است. ‏

‏در تحصیل حضور قلب به فرموده امام خمینی که در ابتدای این بخش ذکر شد لازم است ریشه محبت دنیا از قلب کنده شود که در ابتدای این امر، ریاضات و مجاهدات و تفکر در عواقب ‏


محبت دنیا و معایب آن و تدبر در آیات و اخبار و حالات اولیای خدا مفید فایده است. پس از آنکه نفس از التهاب ناشی از این علاقه قدری فروکش کرد، با یاد خدا سعی در باز نمودن زبان قلب و انس با حضرت حق داشته باشد تا محبوب در خانه وارد شده و خود در آن تصرف نماید و عمده حضور قلب در این مقام در نمازهای پنجگانه حاصل می شود. حضورقلب در نماز نیز به دو طریق حاصل می شود:‏

‏اول: فراغت وقت. به این معنا که سالک اوقاتش را تقسیم نموده و کارهای مربوط به خود را در ساعاتی لااقل منظم انجام دهد و در تنظیم اوقات، سعی نماید نماز را اول بجا آورد تا از لحاظ وقت در فراغت کامل باشد. در این صورت تا اندازه ای حضور قلب حاصل می شود. ‏

‏دوم: فراغت قلب. که در آن، قلب خود را با یاد آخرت، قبر، قیامت، حساب و کتاب و قبولی آن مقدار از نماز که با حضور قلب است و افکاری از این قبیل که انسان را در حضور قلب کمک می کند، مشغول نموده و از افکار و خیال های باطل و بیهوده خالی کند. ‏

‏حضرت امام خمینی(ره) در این خصوص می فرمایند: ‏

‏«از اموری که انسان را اعانت کامل کند بر تحصیل حضور قلب، مراقبه از وقت است که عهد معهود و میعاد موعود حق است. و شخص سالک الی الله... اگر نتوانست تمام اوقات خود را به حق دهد لااقل این پنج وقت را که حقتعالی به او وقت داده و دعوت برای ملاقات فرموده باید مراقبت کند و از حقتعالی به جان و دل تشکر کند که او را اجازه ورود در مناجات داده و بار خدمت در مجلس انس و محفل قدس داده... شاید مواظبت بر اوقات و مراقبت از میعاد ملاقات که در اول امر بی مغز و صوری است به توفیق حق و دستگیری آن ذات مقدس جل شأنه حقیقت پیدا کند و با مغز شود آن وقت به لذت مناجات و انس با محبوب نائل شود و سرّ حقیقی عبادت را دریابد.»‏‏(سرّالصلاه، ص64)‏‏ ‏‏«در هرصورت فراغت قلب از غیر حق از امور مهمه است که انسان به هر قیمت است باید تحصیل آن بکند و طریق تحصیل آن نیز ممکن و سهل است با قدری مواظبت و مراقبت باید انسان مدتی کنترل طایر خیال را به دست گیرد و هر وقت خواست از شاخه ای به شاخه ای پرواز کند آن را حفظ کند. پس از مدتی مراقبت رام وآرام شود و توجه آن از امور متشتته منصرف شود و خیر عادت او گردد و فارغ البال اشتغال به توجه به حق و عبادت پیدا کند.»‏‏( پرواز در ملکوت، ج1، ص91)‏


مرتبه دومِ حضور قلب، جدایی خیال از تامل و چشم قلب از رؤیت و گوش دل از شنیدنِ حقایق و صور مثالی مشهود و مسموع در عالم ملکوت است. مشایخ سلوک در این مرتبه، نفس سالک را از توجه به این قسم امور به انحاء گوناگون برحذر داشته و قلب او را ملتفت به عالم ارواح عالیه مینمایند تا بتواند خود را از این عالم که به مرتبه ای فوق عالم ناسوت است برهاند. ‏

‏در مرتبه قلب بالغ به مقام روح، قلب سالک درگیر اشراقات ناشی از تابش انوار الهی و علوم وهبی و پیوسته منقلب بین تجلیات اسماء جلال و جمال است ولذا حالات روحی او متفاوت بین قبض و بسط و خوف و رجاست. حضور قلب سالک، توجه او به ذات حق و وصول به مقام تمکین است. تمکین، مقام رهایی از تلون اسمائی و بقای بعد از فناست. این مقام انتهای سلوک عارفان و اواسط سلوک اولیاء محمدیین (علیهم السلام) است.‏

 

7. اخلاص

‏«علاج، کل العلاج در این است که انسان که می خواهد علمش الهی باشد وارد هر علمی که‏‎ ‎‏شد مجاهده کند و با هر ریاضت و جدیتی شده قصد خود را تخلیص کند. سرمایه نجات و‏‎ ‎‏سرچشمه فیوضات ، تخلیص نیت و نیت خالص است‏‎ ‎‏من اخلص لله اربعین‏‎ ‎‏صباحا جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه اخلاص چهل روزه این‏‎ ‎‏است آثار و فوایدش . پس ‍شما که چهل سال یا بیشتر در جمع اصطلاحات و مفاهیم در هر علمی کوشیدید و خود را‏‎ ‎‏علامه در علوم می دانید و از جندالله محسوب می کنید و در قلب خود اثری از حکمت و در‏‎ ‎‏لسان خود قطره ای از آن نمی بینید بدانید تحصیل و زحمتتان با قدم اخـلاص نبوده ، بلکه‏

‏برای شیطان و هوای نفس کوشش کردید. پس اکنون که دیدید از این علوم کیفیت و حالی‏‎ ‎‏حاصل نشد، چندی برای تجربه هم باشد به اخلاص نیت‏‎ ‎‏و تصفیه قلب از کدورات و رذایل بپردازید»‏‏(چهل حدیث ص394)‏


قال مولانا الحسین روحی فداه فی دعاء المعروف بالعرفه: ‏‏و انت الذی ازلت الاغیار عن قلوب احبائک حتی لم یحبوا سواک، و لم یلجأوا الی غیرک‏‏. تو همان کسی هستی که غیر خود را از قلوب دوستانت رانده ای تا آنجا که جز تو کسی را دوست ندارند و به کسی به جز تو پناهنده نمی شوند. اخلاص تصفیه عمل از شوائب و ناخالصیها همراه با نیّت صحیح است.‏‏( منازل السایرین ص 62)‏‏ زیرا عمل با پاکی نیت، تصفیه شده و لیاقت ورود در محضر ربوبی را مییابد. عن الرضا(ع): ‏‏ان امیرالمومنین کان یقول طوبی لمن اخلص لله العبادته و الدعائه و لم یشغل قلبه بما تری عیناه و لا ینسی ذکر الله بما تسمع اذناه و لم یحرک صدره بما اعطی غیره‏‏(بحار الانوار ج67 ص 229)‏‏ امام رضا (ع) از قول امیرالمومنین (ع) فرمود: بهشت برای کسی است که خالص کند برای خدا عبادت و دعایش را و قلبش به آنچه چشمانش ببیند مشغول نشود و به آنچه گوش هایش می شنوند یاد خدا را فراموش نکند و سینه اش به آنچه به دیگران عطا شده، تحریک نشود.(یعنی دچار وسوسه و کفران نشود.)‏

‏اخلاص سه مرتبه است: اخلاص دین، اخلاص عمل و اخلاص خود. کسی که دین خود را خالص کند از دایره شرک و نفاق بیرون رفته و به اسلام حقیقی داخل میشود. همچنانکه حق تعالی میفرماید: ‏‏الا الذین تابوا و اصلحوا و اعتصموا بالله و اخلصوا دینهم لله فاولئک مع المومنین و سوف یوت الله المومنین اجرا عظیما‏‏(نسا 145) ‏‏اخلاص در عمل که پس از خالص نمودن دین از کفر و شرک است، دارای مراتب بسیار بر حسب نیات می باشد.‏

‏«یکی از مراتب آن، تصفیه عمل است- چه عمل قلبی یا قالبی- از شائبه رضای مخلوق و جلب قلوب آنها، چه برای محمدت یا برای منفعت یا برای غیر آن. و در مقابل این، اتیان عمل است ریائاً... مرتبه دوم، تصفیه عمل است از حصول مقصودهای دنیوی و مآرب زائله فانیه، گرچه داعی آن باشد که خدای تعالی به واسطه این عمل عنایت کند؛ مثل، خواندن نماز شب برای توسعه روزی، و اتیان صلا‏‏ة‏‏ اوّل ماه مثلًا برای سلامت از آفات آن ماه، و دادن صدقات برای سلامتی، و دیگر مقصدهای دنیوی... پیش اهل معرفتْ این نماز را به هیچ وجه ارزشی نیست و مثل سایر کسب های مشروعه است، بلکه شاید از آن نیز کمتر باشد. مرتبه سوّم، تصفیه آن است از رسیدن به جنّات جسمانیّه و حور و قصـور و امثال آن از لذات جسمانیّه. و مقابل آن، عبادت اجیـران است؛ چنانـچه در روایات شــریفه‏

است. و این نیز در نظر اهل الله چون سایر کسب ها است، الّا آن که عمل این کاسب اجرتش بیشتر و بالاتر است در صورتی که قیام به امر کند و از مفسدات صوریّه عمل را تخلیص کند. مرتبه چهارم، آن است که عمل را تصفیه کند از خوف عقاب و عذاب ها[ی] جسمانی موعود. و مقابل آن، عبادت عبید است؛ چنانچه در روایات است. و این عبادت نیز در نظر اصحاب قلوب قیمتی ندارد و از نطاق عبودیّت الله خارج است... مرتبه پنجم، تصفیه عمل است از رسیدن به سعادات عقلیّه و لذّات روحانیّه دائمه ازلیّه ابدیّه و منسلک شدن در سلک کروبیّین و منخرط شدن در جرگه عقول قادسه و ملائکه مقرّبین. و در مقابل آن، عمل نمودن برای این مقصد است. و این درجه گرچه درجه بزرگ و مقصد عالی مهمی است... ولی در مسلک اهل الله این مرتبه نیز از نقصان سلوک و سالک آن نیز کاسب و از اجیران به شمار می رود، گرچه در متجر و مکسب با سایرین فرقها دارد. و در ازاء این مرتبه که مرتبه ششم است تصفیه آن است از خوف عدم وصول به این لذّات و حرمان از این سعادات. و در مقابل، عمل برای این مرتبه از خوف است... مرتبه هفتم، تصفیه آن است از وصول به لذّات جمال الهی و رسیدن به بهجتهای انوار سبحات غیر متناهی که عبارت از جنّت لقاء است. و این مرتبه، یعنی جنّت لقاء از مهمّات مقاصد اهل معرفت و اصحاب قلوب است و دست آمال نوع از آن کوتاه است، و اوحدی از اهل معرفت به سعادت این شرف مشرّفند، و اهل حبّ و جذبه از کمّل اهل الله و اصفیاء الله هستند؛ و لکن این کمال مرتبه کمّل اهل الله نیست، بلکه از مقامات معمولی سرشار آنها است... چنانچه مرتبه هشتم که در ازاء این مرتبه است و آن عبارت است از تصفیه عمل از خوف فراق نیز از کمال مقامات کمّل نیست، و این که جناب امیر المؤمنین کَیْفَ اصْبِرُ عَلی فِراقِکَ گوید از مقامات معمولی سرشار او و مثل او است. بالجمله، تصفیه عمل از این دو مرتبه نیز در نزد اهل الله لازم است، و عمل با آن معلّل و از حظوظ نفسانیّه خارج نیست؛ و این کمال خلوص است. و پس از این، مراتب دیگری است که از حدود خلوص خارج و در تحت میزان توحید و تجرید و ولایت است.» ‏‏(آداب الصلاه، ص 164 – 166)‏

‏این مراتب اخیره ای که امام خمینی از آن نام می برند، همان اخلاص خود است که جمیع مراتب ‏


‏اخلاص در عمل، مقدمه برای ورود سالک به این مقام و حادثه اعظم است. در این مقام انانیّت سالک و هر آنچه نیات او در مقدمات اخلاص بوده است فانی در ذات حق شده و فنای از فنا و بقا به بقای حق حاصل می شود ولاجرم چون ذات عارف، ذات حق گشته، از تحت تصرفات شیطان نه تنها خارج که عارف منادی به ندای شیطانی امن بیدی خواهد شد.‏‎**‎‏ ‏

‏این مرتبه کامل ترین و بهترین مراتب اخلاص و عبارت از فنای در ذات خداست. یعنی سالک اخلاص در عبادات را پس از وصول به مقام ذات به دست می آورد، زیرا چنانکه گفته شد محال است کسی به مرتبه کمال اخلاص بدون فنای ذات خود برسد. سالک مادامی که متوجه به خود است هر چند از غیر خود گذشته باشد، باز هم عملش خالص لوجه الله نیست. زمانی مخلص است که خودیت او نابود شده و منیّتی در بین نباشد که برای آن عمل کند.کاملان در عبادات که توحید افعالی و صفاتی و ذاتی را پشت سر گذاشته و اینک وجودشان وجود ربانی و عین حق گشته، خدا را چنان می شناسند و او را آنگونه با اخلاص عبادت می کنند که اخلاص دیگران (در هر مرتبه) ذره ای از مرتبه اخلاص ایشان نیست از این رو خداوند در قرآن در آیات مختلف اما بسیار مهم از سوره صافات، خلوص این جماعت را از غیرشان متمایز نموده است. اول فرمود: ‏‏و ما تجزون الا ما کنتم تعملون الا عبادالله المخلصین‏‏(صافات 39-40) ‏‏به این معنا که هر کس هر آنچه کرده جزا می بیند جز بندگان مخلص که جزای آنها چیزی فراتر است که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده، زیرا اینان که فانی در حق شده اند، عملشان نه از خود، بلکه از خداست؛ از اینرو پاداش آنها را کسی جز خدا نمی داند. ‏‏فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قره اعین جزاء بما کانوا یعملون‏‏(سجده 17)‏‎ ‎‏مخلصین علاوه بر آنکه بر اعمالشان جزا داده می شوند بر نیّتشان که افضل از اعمالشان نیز هست و تمام مراتبشان بر درستی نیّتشان استوار می باشد نیز جزا داده می شوند. دوم فرمود: ‏‏فکذبوه فانهم محضرون الا عبادالله المخلصین‏‏(صافات 127-128) ‏‏یعنی آنکه در پیشگاه حق تعالی حاضر می شوند جز بندگان با اخلاص، زیرا آنان قیامت کبرای نفسانیه را گذرانیده و حساب خود را پس داده اند بنابراین آنها را روز جزا بی حساب به جایگاه شان فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر‏‏(آیه اخر سوره قمر) ‏‏می برند. ‏


سوم فرمود: ‏‏سبحان الله عما یصفون الا عباد الله المخلصین‏‏(صافات 159-160)‏‎ ‎‏یعنی آنکه خدا از آنچه توصیف می کنند پاک و منزه است جز بندگان مخلص که هیچکس جز ایشان نمی تواند خدا را آنگونه که هست تنزیه و تقدیس کند زیرا که غیر این جماعت کسی خدا را آنطور که باید نشناخت. و به عبارت دیگر همه خداوند را به زبان حال و قال خود تسبیح می کنند جز بندگان مخلص که برترین تسبیح مخصوص ایشان و حمد و تسبیح ایشان با حمد و تسبیح دیگران متفاوت است؛ زیرا خداوند از زبان آنها حمد خود برای خود میکند. چـهارم فرمود: ‏‏فانظر کیف کان عاقبه المنذرین الا عبادالله المخلصین‏‏(صافات 73-74) ‏‏بنـگر حال ترسـاننده شدگان را جز بنـدگان با اخـلاص، زیرا آنان از حال تبشیر و تنذیر بیرون رفته و در صراط تجلیات اسمائی و صفاتی قرار گرفته اند پس حالشان حال دهشت و هیمان است نه خوف و رجا. به عبارت دیگر مخلصین علاوه بر آنکه جزو گروه منذرین اند، از آن درجاتی بالاتر رفته و به خدا رسیده اند پس حساب این گروه از آنان جداست. ‏

‏نکته پایانی آنکه مهمترین اثر اخلاص که در احادیث مکرر به آن اشاره شده، جاری شدن چشمه های حکمت بر قلب و زبان است. ‏‏عن النبی (ص) قال: ما اخلص عبداً لله عزوجل اربعین صباحاً الاجرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه‏‏(بحارالانوار ج 67 ص 242)‏‏ حکمت مذکور در روایت غیر از معانی علمی و فلسفی آن و شامل درک حقایق کلیه، کشف اسرار و وصول به کنه اشیای عالم است. خداوند متعال در قرآن حکمت را به عظمت ستوده و از آن با عنوان خیر کثیر یاد فرموده است. ‏‏یوت الحکمه من یشاء و من یوت الحکمه فقد اوتی خیراً کثیراً‏‏(بقره،269)‏

 

8. رفق و مدارا با نفس

‏«در باب ارتیاض نفس و سلوک راه حق نیز رفق و مدارا با نفس از مهمات به شمار می رود و چه بسا که سختگیری بر نفس خصوصاً در اوائل امر و خصوصاً برای جوانها ‏

اسباب تنفر نفس از ارتیاض و سلوک شود و از زیر بارحق فرار کند.» ‏‏(شرح حدیث جنود عقل و جهل، امام خمینی، ص318)‏

‏در خصوص مدارا با نفس و ریاضت های مشروع، خلاصه ای در نکته سوم گفته شد. به دلیل اهمیت موضوع و دستور مشایخ اهل سلوک نسبت به این امر در این نکته اشاراتی بیان می شود. ‏

‏باید دانست هر یک از مشایخ عرفان در باب ارتیاض و سلوک و مجاهدت نفس، طبق روشها‏‎ ‎‏و عباداتی خاص، رهروان را به صراط مستقیم هدایت نموده اند. هدفشان از این کار، تربیت و رشد نفس سالک است به گونه ای که از مسیر اعتدال بیرون نرفته و جانب افراط و تفریط را رها کند. سالک نوآموز با این ریاضات می آموزد که نه آنقدر نفس خود را رها کند که یاغی شده و قابل کنترل نباشد و نه آنکه آنچنان آن را تحت فشار قرار دهد که در میانه راه شانه خالی کرده و سلوک را واگذارد. مطلوب اسلام آن حدی است که انسان را از راه سلوک و حق طلبی باز ندارد؛ بیش از این و غیر از این چیز دیگری نخواسته است. پس هر کس هر آنچه غیر این کند به خطا رفته است؛ زیرا اسلام دین کمال و کمال اسلام به اعتدال است. برای نمونه موارد ذیل قابل ذکر است.‏

‏دستور برای خوردن: خداوند می فرماید: ‏‏کلوا واشربوا و لا تسرفوا انه لایحب المسرفین‏‏(اعراف 32)‏‏ یعنی به اندازه بخورید و بیاشامید و در خوردن اسراف و زیاده روی نکنید که خداوند اسراف کاران را دوست ندارد. زیرا زیاد خوردن دل را می میراند. پس نه زیاد بخورید و نه کم بلکه به اندازه بخورید. نه چندان بخور کز دهانت برآید /   نه چندان کز ضعف جانت برآید‏

‏این نکته مورد توجه اسلام نیز بوده و بسیار وارد شده است که هر گاه گرسنه شدی بخور و پیش از سیری، دست از غذا بکش. عرفا نیز در باب آداب غذا خوردن، به این نکته بسیار اهمیت داده اند.‏

‏دستور برای به اندازه حرف زدن: از پیغمبر(ص) روایت شده است که فرمود: ‏‏لا تکثروا الکلام بغیر ذکر الله، فان کثره الکلام بغیر ذکر الله، قسو القلب، ان ابعد الناس من الله القلب القاسی‏‏(بحارالانوار، ج 68، ص281)‏‎ ‎‏زیاد صحبـت نـکنید به جـز ذکـر خـدا زیرا زیـادی صحـبت کردن دل را سخـت‏


می کند و همانا دورترین مردم از خدا سنگدل ترین آنهاست. تأکید حدیث بر زیاد صحبت کردن است و نه اصلاً حرف نزدن، بلکه در جایی صحبت کردن بهتر از خاموشی است. برای نمونه امام خمینی(ره) می فرمایند:‏

‏ «در اوایل امر که خود متعلـم است باید به بحث و درس و تعلـم اشتغال پیدا کند... و زبان‏

‏از کلام به غیر ذکر خدا وآنچه مربوط به اوست بربندد تا افاضات ملکوتی بر قلب او سرشار شود و چون وجود او حقانی شد و از گفتار و اقوال خود مطمئن شد به سخن آید و به تربیت و تعلیم و دستگیری مردمان برخیزد و لحظه [ای] از خدمت آنان ننشیند تا خدای تعالی از او راضی شود... و اگر نقصی در این میان داشته باشد به واسطه این خدمت خداوند تعالی جبران کند»‏‏(شرح حدیث جنود عقل و جهل، امام خمینی، ص387) ‏

‏زیاده روی در هر چیز حتی عبادات خوب نیست بهترین امور متعادل ترین آنهاست. امام خمینی در بیان زیاده روی درکلام و مفاسد آن می فرمایند: ‏‏«سخنان لغو بیهوده وکلمات زشت ناشایسته... بسیار مضر به حال روح است و نفس را از صفا و صلاح و سلامت و وقار و طمأنینه و سکونت ساقط می کند... و کدورت قساوت و غفلت و ادبار آورد و ذکر خدا را از نظر بیندازد و حلاوت عبادت و ذکر الله را از ذائقه روح ببرد و ایمان را ضعیف و ناچیز کند و دل را بمیراند و لغزش و خطا از آن زیاد شود و پشیمانی بسیار بار آورد و کدورت بین دوستان و دشمنی بین مردم ایجاد‏‎ ‎‏کند و مردم را به انسان بدبین کند و او را از نظر آنان بیندازد و اطمینان و وثوق از او ساقط شود و او را در نظر مردم بی مقدار و بی وزن کند و اینها در صورتی است که برکلام او مترتب نشود معصیتهای گوناگون لسانی»‏‏(همان ص391)‏‏ انسان واقعاً باید درکلام خود تأمل کند. ‏

‏دستور برای خوابیدن: سالکان باید بدانند نخوابیدن در غیر امور مفید، سودی به حالشان ندارد. بیداری انسان تا زمانی که در تهجد و عبادت شبانه است مفید، و بقیه اوقات شب را باید بخوابد. هیچیک از بزرگان عرفان نگفته اند سالک باید تمام شب را بیدار باشد. خداوند در قرآن خطاب به پیغمبر اعظمش که بزرگترین و نزدیک ترین انسانها نزد اوست میفرماید: ‏‏یا ایها المزمل. قم الیل الا قلیلاً. نصفه او انقص منه قلیلاً‏‏ ‏‏(مزمل 1-3) ‏‏در این آیه هیچ اشاره نشده است به اینکه ‏


‏پیامبر باید تمام شب بیدار باشد. با اینکه پیامبر احتیاج به مقام روحانی خاص و فوق العاده ای دارد. حال که دستور خداوند به پیامبر این است بالتبع به سالکان دیگر که دارای مقامی پایین تر از مقام رسول خدا هستند نیز همین است. هم چنین حق تعالی میفرماید: ‏‏و من اللیل فتهجد به نافله لک عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا‏‏(اسرا 80)‏

‏دستور برای نکاح: برخی از سالکان فکر می کنند که عزوبت ماندن بهتر از ازدواج است زیرا زندگی را مانع پیشرفت خود می دانند بنابراین با مشقت زیاد وگوشه گیری های بیجا سعی در سرکوب نفس خود نموده تا میل ازدواج از دلشان بیرون رود؛ غافل از اینکه اگر شهوت چیز بدی بود، خداوند خود آن را در انسان قرار نمی داد؛ پس وقتی خداوند آن را در وجود انسان قرار داده او را بی نیاز از آن هم ننموده، بنابراین ازدواج را قرار داده است. دستور ازدواج در اسلام معروف تر ازآن است که بخواهیم در مورد آن بحث کنیم. امام خمینی می فرمایند:‏

‏ «پس سالک... از روی اقتضائات احوال و ایام سلوک با نفس رفتار کند و در ایام اشتعال شهوت که غرور جوانی است طبیعت را بکلی منع از حظوظش ننماید و با طرق مشروعه آتش شهوت را فرو نشاند... پس نکاح و زواج کند که از سنن بزرگ الهی است که علاوه بر آنکه مبدا بقاء نوع انسانی است در سلوک راه آخرت نیز مدخلیت بسزادارد.»‏‏(آداب الصلاه،امام خمینی،ص25)‏

‏همچنین می فرمایند: ‏

‏«اگر نفس را در اوقات کسالت و خستگی وادار به عبادت کند ممکن است آثار بدی به آن مترتب شود که از جمله آنها آن است که انسان از عبادت منضجر شود و تکلف وتعسّف آن زیاد گردد وکم کم باعث تنفر طباع نفوس شود.»‏‏(همان ص 23)‏

‏ ‏

‏*امام خمینی در اربعین حدیث ص 292 و 293 می نویسد: «شیخ عارف کامل ما جناب شاه آبادی روحی فداه می فرمودند: شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسی باشد که به طفل کوچک که زبان باز نکرده می خواهد تعلیم کلمه را کند تکرار میکند تا اینکه او به زبان میآید و کلمه را ادا می کند. ‏

‏پس  از آنکه او ادای کلمه را کرد، معلم از طفل تبعیت می کند و خستگی آن تکرار برطرف می شود و گویی از طفل به او مددی می رسد. همینطور کسی که ذکرمی گوید باید به قلب خود که زبان ذکر باز ‏


نکرده تعلیم ذکرکند و نکته تکرار اذکار آن است که زبان قلب گشوده شود و علامت گشوده شدن زبان قلب آن است که زبان از قلب تبعیت کند و زحمت و تعب تکرار مرتفع شود اول زبان ذاکر بود و قلب به تعلیم و مدد آن ذاکر شد و پس از گشوده شدن زبان قلب زبان از آن تبعیت کرده  به مدد آن یا مدد غیبی متذکر می شود.»‏

‏ ‏

‏** مهمترین دروازه ورود شیاطین به عنوان قطاع الطریق به نفس سالک انانیت اوست. هر گاه سالکی دم از انانیت زد شیطان و اعوان و انصار او هماندم حاضر شدند ولذا اگر عارفی از خود گذشته و به مقام فنای در ذات حق نائل شود، به لحاظ آنکه انانیت او یکسر نابود شده و اثری از من و اویی نیست، شیطان هیچ راهی برای گمراهی او نخواهد داشت و او در کمین است و خداوند در کمین او.‏

 

 

منابع و مآخذ

 

‏امام خمینی، صحیفه امام، دوره بیست و دو جلدی، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، پاییز 1385، چاپ ‏‏چهارم.‏

‏امام خمینی، آداب الصلاه، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1385.‏

‏امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی 1385.‏

‏امام خمینی، شرح چهل حدیث ، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی 1382.‏

‏امام خمینی، سرالصلاه، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی 1388.‏

‏مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1404ق.‏