مجله کودک 435 صفحه 9

بیمار بودند. به همین علّت، امام این نوزاد را ندیدند و فقط خبر تولّد او را شنیدند. من از این موضوع، خیلی ناراحت بودم، امّا چارهای هم نبود و نمیشد کاری کرد. امام، به اندازهای به این بچّه علاقه داشتند که عکس او را بالای تختی که روی آن میخوابیدند، گذاشته بودند تا جلوی چشمشان باشد و مرتب به آن نگاه میکردند. یک روز برای ما چند نفر مهمان آمده بود. در میان صحبتها، مهمانها سراغ نوهی کوچکم را گرفتند و حال او را پرسیدند. وقتی شنیدند که خود نوزاد و مادرش در ایران نیستند و فقط عکس او پیش ماست، با اشتیاق از ما خواستند که عکس بچه را نشان بدهیم. من کسی را پیش امام فرستادم و پیغام دادم: «آقا، عدّهای مهمان در خانهی ما هستند که خیلی دوست دارند عکس بچّهی «نفیسه» را ببینند.» امام، عکس بچّه را با یک شرط به ما دادند و گفتند: «من این عکس را امانت به شما میدهم، تا ببرید، نشان بدهید و زود برگردانید!» به این ترتیب ما مجبور شدیم بعد از نشان دادن عکس نوهام، آن را زود پیش آقا برگردانیم، چون میدانستیم ایشان چهقدر او را دوست دارد!.... Õ نام موتور: RS 1200 K Õ تعداد سیلندر: 4 Õ ظرفیت بنزین: 1/22 لیتر