مجله کودک 436 صفحه 39
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 436 صفحه 39

محمد، ساعت را که دید به سوی مدرسه دوید. عجب شانس بدی هم آورد. چرا که به جای بابای مدرسه، آقای مدیر مدرسه دم در ایستاده بود. آقای مدیر: «به به، سلام بر محمدآقا، شما که دانش­آموز منضبطی بودید، می­دونید ساعت چنده؟» محمد: «آقا اجازه، سلام، چیزه... آها، مامان­مونو برده بودیم دکتر، آخه یه کم ناخوش شده بود.» آقای مدیر: «عجب، شما مامان­تونو برده بودید دکتر؟ بسیار خوب، بفرمایین تو. یادتون باشه همین دستامون، همون دستیه که قراره یه روز همه­ی حرف­های راست رو بزنه.» بد شد. خیلی خیلی بد شد. مراسم صبحگاهی تمام شده و حالا بچه­ها دارند به سر کلاس­ها می­روند. ممکن است به نظر بیاید که همه چیز به خوبی تمام شده است. ضمن اینکه آقای مدیر هم از تاخیر محمد زیاد ایراد نگرفت. اما برای محمد، همه چیز به خوبی تمام نشده است. کلاس همان کلاس هر روز است. اما محمد هر چه می­کند نمی­تواند همان محمد هر روز باشد. از اینکه مجبور شده است دروغ بگوید ناراحت است. آخر، مگر این نیست که آقای مدیرشان هر روز دانش­آموزان را به راستگویی تشویق می­کند؟ حالا زنگ تفریح خورده است و آقای مدیر باز هم سرصف برای بچه­ها... آقای مدیر: «بچه­های عزیزم، خدا، آدم­هایی که همیشه حرف راست می­زنند را خیلی دوست داره. بارها شنیده­اید که دروغ­گو دشمن خداست. اینکه آدم خود را در موقعیتی قرار بده که با خدا دشمنی کنه...» نام موتور: تایگر 900 Õ تعداد سیلندر: تک سیلندر Õ ظرفیت بنزین: 24 لیتر

مجلات دوست کودکانمجله کودک 436صفحه 39