مجله کودک 447 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 447 صفحه 3

نیایش پروردگارا! ای هستیبخش مهربان، ای مالک جانها، نام تو را بر زبان میآورم و در تمام وجودم احساس آرامش میکنم. از سوی تو میآیم و به سوی تو بازمیگردم. عشق را دوست دارم، زیرا به تو عشق میورزم. زیبایی را دوست دارم، زیرا زیباترین زندگی را با نام تو آغاز و به یاد تو به پایان میرسانم. سهند متقی گلشن- 14ساله از تهران با مولا علی (ع) سخن همچون دارو، کم آن سودمند و بسیار آن کشنده است. * * * از سخن زشت بپرهیز که بدکاران را به گرد تو آورد و نیکان را از تو دور سازد. * * * هرگاه عقل کامل شود، سخن کاهش یابد. * * * خالی بودن دل از تقوی آن را از گرفتاری دنیا پُر کند. * * * همیشه به یاد خدا باشید که دل را روشن دارد و بالاترین عبادتها است. * * * چه بزرگ است نعمتهای خدا در دنیا و چه کوچک است آنها در کنار نعمتهای آخرت. * * * نهایت جهاد آن است که آدمی با نفس خود مبارزه کند. * * * بخشندگی زکات نعمت است. * * * به نعمت آخرت نرسد مگر کسی که بر گرفتاری دنیا صبر کند. * * * هرگاه کار نیکی انجام دادی، آن را پنهان کن. شیما عبدالهی،12 ساله از تهران حضرت علی (ع)، کوه تحمل و تو سرچشمهی سرشار نوری و من هم در عذاب از رنج دوری * * * تو که لبریزی از باران رحمت تو که پر هستی از عشق و صداقت * * * تو که از جنس ابر و آسمانی تو که هستی سراسر مهربانی * * * تو که در هر دو عالم، بهترینی میان قلب مردم مینشینی * * * تو کوهی استوار و سخت هستی تو یار مردم بدبخت هستی * * * تو قلبی مثل دریا پاک داری تو قلبی آن چنان بیباک داری * * * تو که در جنگها سر لوحه بودی همیشه قلبها را میربودی علی! خورشید هستی، ماه دنیا! علی! تنها امیدم، نور فردا! سعید بیگدلی، 13 ساله از زنجان ای کاشها! ای کاش میشد بالهایی داشتم و پرواز میکردم! آنوقت موقع امتحانهای سخت مدرسه که میشد، به اتاق سؤالات سرک میکشیدم و حسابی دانشمند میشدم! ای کاش میشد گاهی نامریی شوم! آن وقت وقتی میخواستم سر یخچال بروم و به شیرینیهای خوشمزهای که مامان خریده بود، ناخنک بزنم، هیچ کس مرا نمیدید. عجب کیفی داشت! ای کاش میشد گاهی زیر پاهایم فنر سبز بشود! آن وقت زنگ ریاضی که میشد، مثل کارآگاه گجت از دیوار مدرسه میپریدم بیرون و از مدرسه جیم میشدم! قیافهی دوستانم آن موقع دیدنی بود! ای کاش میشد نیرویی داشتم و میتوانستم جلوی تمام شدن فصلهای سال را بگیرم! آن وقت همیشه تابستان را نگاه میداشتم و نمیگذاشتم سروکلهی پاییز و زمستان پیدا شود و حسابی حال ما را بگیرد! ای کاش... نه بابا! مثل اینکه زیادی پرحرفی کردم. فعلاً خداحافظ! ماندانا صبوری، 13 ساله از تهران بیوک ریورا خودرویی ظریف اما مقاوم که محبوبیت زیادی پیدا کرد. بیوک ریورا 8 سیلندر داشت و به صورت دنده دو وضعیتی اتوماتیک عمل میکرد. حداکثر سرعت بیوک 201 کیلومتر در ساعت بود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 447صفحه 3