
نمکی جواب میداد: «بستم؛ تمام درها را بستم.»
آن وقت مادرش برای اینکه مطمئن شود دوباره میپرسید: «تمام درها را نمکی؟»
نمکی هم جواب میداد: «بله! تمام درها را.»
اما نمکی نمیداست چرا باید درها را ببندد. هر وقت هم از مادرش میپرسید، مادرش جوابهای جورواجور میداد.
یک بار میگفت: «غول بیشاخ و دم میآید.»
یک بار دیگر میگفت: «عجیبان و غریبان میآیند.»
بار دیگر هم میگفت: «گربهی تن کلاغی میآید.»
خلاصه، نمکی هیچ جوابی از مادرش نمیگرفت.
یک روز نمکی تصمیم گرفت تا یکی از درها را نبندد. میخواست ببیند عجیبان و غریبان یا گربه تن کلاغی دیگر چیست و کیست؟
همان روز وقتی که غروب شد، نمکی و مادرش توی اتاق نشسته بودند که صدای نعرهای شنیدند. صدا آن قدر بلند بود که تمام در و دیوار خانه
نام کشتی: گرومکی
Õ کشور سازنده: روسیه
Õ نوع: ناوشکن
Õ تعداد خدمه: 160 نفر
Õ طول و عرض: 98 در 9 متر
Õ سلاح اصلی: سه توپ 102- 10 اژدرافکن 457 میلیمتری
مجلات دوست کودکانمجله کودک 456صفحه 34