گرمم میرفتم و راحت میخوابیدم.» باران که بند آمد، حسابی خیس شده بود. سردش بود. از پشت ابرها بیرون آمد. نور از لابهلای برگ ها تابید و را گرم کرد.
چند شاخه بالاتر رفت تا گرمتر شود. در همین وقت و از طویله بیرون آمدند.
از لانهاش، کنار در خانه بیرون آمد. هم از لانه ها . فقط نبود. گفت: «هاپ هاپ، کجایی؟» گفت: «ماع ماع، جان، جانم کجایی؟»
گفت: « قد قد، کجایی؟ بیا بازی!» از آن بالا به آنها نگاه کرد. جوابی نداد. با خودش گفت: «میروم جایی که و و و آنجا مهربانتر باشند.» و پرید یک شاخه بالاتر. شاخه تکانی خورد و آب باران از روی برگها سر خورد و ریخت روی سر ...
بالا را نگاه کرد و فریــاد کشید: « ماع ماع، جان آن بالاست.» یک شاخه بالاتر رفت. گفت: « قد قد! کجا میروی؟» اخم کرد و گفت: «جایی که دوستان مهربان داشته باشم و یک خانه گرم و خوب.» آن وقت به نگاه کرد و گفت: «از حالا خانه من است همین حالا میروم و آن را برمیدارم و به یک جای خوب میبرم.» قد قد فریاد کشید:
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 1صفحه 20