مجله خردسال 28 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 28 صفحه 5

- قل، قل، قل و قل! چه قدر هم قشنگ می­خواند. سایه خیلی دوست داشت کنار چشمه برود و خودش را در آب چشمه نگاه کند. - به به، چه سایه قشنگی! - خیلی ممنون! چشمهاتون قشنگ می­بینه. بعد آبی به سر و رویش بزند.. - آخیش، چه خنک بود! بعد پاهایش را در آب خنک چشمه فرو کند و شالاپ، شلوپ تکان بدهد. - شالاپ، شلوپ. شالاپ. شلوپ. اما نمی­توانست، تا می­آمد یک کم... - فقط یک ذره کوچولو! از درخت دور بشوید. یک نفر از راه می­رسید و تالاپی تالاپی سنگینی­اش را روی تو می­انداخت. - آخ چه قدر سنگینه، نفسم بند آمد. بعد یک نفر دیگر و یک نفر دیگر... وقتی هم شب می­شد و خورشید به پشت کوه­ها می­رفت... - آخ خدا جون مردم از خستگی. سایه آن­قدر خسته می­شد که همان جا دراز می­کشید و... - خر... پف... خر... پف... خوابش می­برد و خر و پفش به هوا بلند می­شد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 28صفحه 5