مادرم تنها نیست
سرور کتبی
دیروز با پدرم به بازار رفتیم.
پشت شیشهی یک فروشگاه ایستادیم.
فروشنده گفت: «چیزی میخواهید؟» گفتم: «بله. میخواهم برای مادرم هدیه بخرم.» فروشنده گفت: «چند مدل قالب کیک داریم. مادرها شیرینی پزی را دوست دارند.»
فروشنده، قـالبهای کیـک را به مـا نشـان داد. یـک قـالـب خرسی! یـک قالب خرگوشی! ایـن هم یک قالب به شکل توت فرنگی! مادرم هر روز عصر برای ما کیک میپزد. کیکهای او شکل ستاره هستند.
من کیکهای ستارهای مادرم را خیلی دوست دارم.
از فروشنده تشکر کردیم و به فروشگاه دیگری رفتیم.
آنجا پر از دستگیرههای پارچهای بود. دسـتگیـرهای به شکل بـرگ درخت. یک دستـگیرهی پـروانـهای و یـک دستگیرهی لاک پشتی.
مادرم هر روز با یک جفت دستگیره قالب کیک را از فر بیرون میآورد. دستگیرههای او شکل صدف هستند. دستگیرههای صدفی مادرم خیلی قشنگند. از فروشـگاه بیرون آمدیم و کنـار یـک سـاعت فروشـی ایستادیـم. به ساعتها نگاه کردیم؛ ساعتی به شکل لنگر کشتی. یـک سـاعت حلزونـی و ساعتـی به شکل تـوپ فوتـبال.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 111صفحه 4