مترسک، با تعجب به دانههایی که لا به لای کاههای تنش نشسته بودند، نگاه کرد.
همین موقع آسمان پر از ابر شد و ابرها باریدند و باریدند.
دانههای کوچک، جوانه زدند و سبز شدند.
حالا مترسک یک لباس سبز زیبا به تن داشت.
لباسی که باد و باران و بهار به او هدیه داده بودند. مترسک شاد بود و به دور دورها نگاه میکرد.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 133صفحه 6