مانند مار بوآ
ناصر کشاورز
یک خط راه آهن نزدیک خانهی ماست بر روی آن قطاری مانند مار بوآست
روی سرش چراغیست خیلی بزرگ و پر نور
الان که روی بامم
میبینمش از آن دور
این مار گنده خورده یک عالمه مسافر
او میردود به گردش با این همه مسافر
دیوار خانهی ما
میلرزد از صدایش
یک بچه، قد من هست در پشت شیشههایش
او ایستاده خوش حال پهلوی پای باباش
-ای بچه، خوش به حالت جای تو بودم ای کاش!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 133صفحه 10