مجله خردسال 178 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 178 صفحه 6

کاموا! با خوش­حالی جواب داد: «بله!» قیچی گفت: «فقط باید نترسی! نلرزی! صبر کنی تا کارم را تمام کنم.» آن وقت شروع کرد: «قرچ، قرچ، قرچ» نخ­های کاموا را چید. کاموا گفت: «چه کارم کردی؟ چه بلایی سرم آوردی؟» قیچی همین طور نخ­ها را می­برید و می­برید. کارش که تمام شد، میل بافتنی­ها و گربه را صدا زد. بعد با کمک هم، نخ­ها را اندازه کردند و کنار هم گذاشتند. کلاف کاموا شده بود یک دسته نخ که همه اندازه­ی هم بودند. آن­ها دو کمر نخ­ها را پیچیدند و محکم گره زدند. قیچی گفت: «حالا شدی یک توپک. یک توپک صورتی کوچک.» توپک کاموایی از خوش­حالی روی صندلی، بالای کمد، روی میز پرید، دور خودش چرخید. میل بافتنی­ها و گربه و قیچی با توپک مشغول بازی شدند. حالا آن­ها یک دوست تازه داشتند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 178صفحه 6