اردک
کوزه مورچه
کوزهی عسل
قورباغه
موش
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود.
یک روز وقتی که مشغول بازی بود، یک پیدا کرد. نمیتوانست توی را ببیند.
برای همین هم نمیدانست توی چه چیزی است.
از آن جا میگذشت که را دید.
بو کشید و بو کشید و با خوشحالی رفت توی .
گفت: « جان! چی توی است؟»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 178صفحه 17