گفت: «این جا پر از عسل است!» گفت: «برای من هم عسل میآوری؟»
گفت: «من فقط میتوانم عسل بخورم. چهطوری برای تو بیاورم؟» دهانش آب افتاده بود و دلش عسل میخواست.
، را دید و جلو آمد و گفت: «چی توی این است؟» گفت: «عسل!»
در حالی که ملچ ملچ میکرد گفت: «عسل شیرین و خوش مزه!»
جستی زد و پرید بالای ، بعد زبان درازش را توی کرد و تند تند عسل خورد.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 178صفحه 18