مجله خردسال 257 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 257 صفحه 8

فرشته ها برای همسایه ی ما مهمان آمده بود، اما همسایه ی ما خانه نبود. مهمان آن ها زنگ خانه ی ما را زد و به مادرم یک جعبه شیرینی و یک جعبه پرتقال داد و رفت. گفتم:« چه خوب شد که همسایه ی ما خانه نبود! این پرتقال ها و شیرینی ها مال ما شد!» مادرم خندید و گفت:« نه عزیز دلم این شیرینی و پرتقال ها مال همسایه است ما فقط آن ها را برایشان نگه می داریم تا برگردند.» گفتم:« پس فقط یک پرتقال و یک شیرینی به من بدهید.» مادرم گفت:« نه. این ها امانت است. مال ما نیست. اگر دلت شیرینی می خواهد، با هم می رویم و شیرینی می خریم. پرتقال هم می خریم.» گفتم:« اصلاً نمی خواهم.» فکر کردم اگر قهر کنم، مادرم به من شیرینی و پرتقال می دهد، ولی او این کار را نکرد. کمی بعد همسایه ی ما برگشت و آمد تا پرتقال ها و شیرینی ها را ببرد. خانم همسایه با اصرار به مادرم شیرینی و پرتقال داد و گفت:« این پرتقال ها مال باغ خودمان است. این شیرینی ها هم خانگی است. خواهرم آن ها را درست کرده است.» مادرم از او تشکر کرد. او هم از مادرم تشکر کرد و رفت. من یک شیرینی برداشتم تا بخورم. مادرم خندید و اصلاً مرا دعوا نکرد. چون حالا این شیرنی ها امانت نبودند. یک هدیه ی شیرین و خوش مزه بودند!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 257صفحه 8