مجله خردسال 159 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 159 صفحه 4

دیویخی مرجان کشاورزی آزاد یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا، هیچ کس نبود. در سرزمینی سرد و پراز برف، در میان دریایی بزرگ، کوهی از یخ بود. همه می­گفتند این کوه یخی، دیو بزرگی است که طلسم شده و سال­های سال است که یخ زده و در میان دریا باقی مانده است. پاهای دیو، توی آب بود و سر آن بالای ابرها. یک روز، ماهی کوچولویی کنار پای دیو یخی بازی می­کرد. ماهی با دمش پای دیو را قلقلک داد. بعد خودش خندید و خندید. ناگهان کوه یخی ترک خورد. ماهی خیلی ترسید. شنا کرد و از دیو یخی دور شد. اما دیو یخی از طلسم بیدار شده بود. نعره زد و فریاد کشید. ماهی­های دریا، صدای فریاد و نعره­های دیو را شنیدند. همه با وحشت از هم پرسیدند: «چه کسی دیو را بیدار کرد؟» ماهی کوچولو در حالی که از ترس می­لرزید گفت: «من فقط پای او را قلقلک دادم!» همه گفتند: «وای! چه کار خطرناکی!»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 159صفحه 4