مجله کودک 46 صفحه 29
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 46 صفحه 29

کمتر خیس و خسته شود. عبا و عمامه امام لحظه به لحظه خیس­تر می­شد. آنها از یک کوچه فرعی گذشتند و به یک مسجد رسیدند. با راهنمایی جوان، امام وارد حیاط مسجد شد و از کنار مسجد از در فرعی که به یک کوچه راه داشت هر دو خارج شدند. بعد از چند پیچ و خم کوتاه هر دو به منزل دوست امام رسیدند. ساعتی بعد، امام و جوان همراه او تصمیم به بازگشت گرفتند. باران همچنان ادامه داشت و انگار قرار نبود ریزش آن قطع شود. در بازگشت، جوان باز برای راحتی امام، ایشان را به سمت مسجدی که راه را کوتاه می­کرد راهنمایی کرد. او خود وارد حیاط مسجد شد تا از در کناری آن به کوچه فرعی دیگر برود. اما متوجه شد که امام همراه او نمی­آیند. چند قدم برگشت تا علت را از امام که پشت در حیاط مسجد ایستاده بودند، بپرسد. امام در حالی که به سمت کوچه اصلی حرکت می­کردند گفتند: (( مسجد را نباید راه عبور قرار داد. از کوچه برویم.)) جوان گفت: ((آقا! کوچه گِل است، اذیت می­شودی، ناراحت می­شوید.)) امام گفتند: ((مانعی ندارد.)) و راهشان را ادامه دادند و رفتند. جوان برای لحظه­ای مات و مبهوت مانده بود، او متوجه شد که امام حاضر نیستند برای راحتی خود حتی لحظه­ای عملی مکروه* انجام دهند. قطره­های باران که به صورت جوان خورد، او را به خود آورد و دوان دوان به دنبال امام دوید که مسافتی دور شده بود. *عمل مکروه یعنی عملی که انجام ندادن آن بهتر است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 46صفحه 29