
شهر دوست جنگل پر دردسر
کمک، کمک
قسمت دوازدهم
یلدا شرقی
خانم قورباغه، قورقوری را پشتش نشانده بود و از توی خیابان میرفت. خانم قورباغه میخواست
دخترش را ببرد کنار برکۀ پایین تا آب و هوایی عوضکند. بین راه هم برایش قصه میگفت.قورقوری
هم داشت کیف میکرد که ناگهان یک چیزی با سرعت از کنارشان رد شد. تا خانم قورباغه جهید
توی خاکی کنار جنگل. قورقوری هم از پشتش افتاد زمین و زد زیر گریه و داد و هوار راه انداخت.
خانم قورباغه که دستش حسابی درد گرفته بود، به سختی بلند شد و خودش را رساند کنار قورقوری
و گفت: «قورقوری، قورقوری، دخترم، چی شد؟ چه بلایی سرت اومد؟»
قورقوری ول کن نبود، هی جیغ میزد و میگفت: «آی سرم، آی دستم، آی پام، آی
شکمم، آی کمرم.»
خانم قورباغه خواست قورقوری را بغل کند، اما نتوانست. دست چپش بد جوری
درد میکرد و اصلا نمیتوانست آن را تکان بدهد. خواست تا با دست راستش قورقوری
را بغل کند که زورش نرسید. قورقوری هم پشت سر هم جیغ میزد و گریه میکرد.
خانم قورباغه در حالی که با دست راستش بازوی دست چپش را گرفته بود، این ور
دوید، آن ور دوید تا یک نفر را پیدا کند که به آنها کمک کند. هیچ کس نبود و او
مجبور شد که داد بزند.
- کمک، کمک کنید، یکی به ما کمک کنه.
- کسی صدای خانم قورباغه را نمیشنید. خانم قورباغه دلش نمیآمد
دخترش را تک و تنها ول کند و برود کمک بیاورد. جلوتر رفت و باز فریاد زد:
«کمک، کمک!»
ننه کلاغه که داشت از آن طرفها رد میشد، آن پایین خانم قورباغه را دید
که دارد دست تکان می دهد. ننه کلاغه هم اول برایش بال تکان داد تا جواب سلام خانم
قورباغه را داده باشد. مدتی بود که گوشهای ننه کلاغه سنگین شده بود و صداها را
خوب نمیشنید. ننه کلاغه بال زد و پایین آمد تا با خانم قورباغه احوالپرسی کند که دید
خانم قورباغه گریه میکند. زود جلو رفت و پرسید: «اِه، چی شده، ننه؟»
خانم قورباغه گفت: «خدارو شکر ننه کلاغه که رسیدی، قورقوری، دخترم....»
ننه کلاغه هول شد و گفت: «قورقوری؟! چش شده.»
خانم قورباغه راه افتاد و گفت: «اینجاست، حالش خوب نیست.»
قورقوری همین طور داشت جیغ میزد. خانم قورباغه تند و تند ماجرا را برای
ننه کلاغه تعریف کرد. ننه کلاغه جلو رفت تا نگاهی به دست و پای قورقوری بیندازد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 68صفحه 28