مجله کودک 68 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 68 صفحه 28

شهر دوست جنگل پر دردسر کمک، کمک قسمت دوازدهم یلدا شرقی خانم قورباغه، قورقوری را پشتش نشانده بود و از توی خیابان می­رفت. خانم قورباغه می­خواست دخترش را ببرد کنار برکۀ پایین تا آب و هوایی عوضکند. بین راه هم برایش قصه میگفت.قورقوری هم داشت کیف می­کرد که ناگهان یک چیزی با سرعت از کنارشان رد شد. تا خانم قورباغه جهید توی خاکی کنار جنگل. قورقوری هم از پشتش افتاد زمین و زد زیر گریه و داد و هوار راه انداخت. خانم قورباغه که دستش حسابی درد گرفته بود، به سختی بلند شد و خودش را رساند کنار قورقوری و گفت: «قورقوری، قورقوری، دخترم، چی شد؟ چه بلایی سرت اومد؟» قورقوری ول کن نبود، هی جیغ می­زد و می­گفت: «آی سرم، آی دستم، آی پام، آی شکمم، آی کمرم.» خانم قورباغه خواست قورقوری را بغل کند، اما نتوانست. دست چپش بد جوری درد می­کرد و اصلا نمی­توانست آن را تکان بدهد. خواست تا با دست راستش قورقوری را بغل کند که زورش نرسید. قورقوری هم پشت سر هم جیغ می­زد و گریه می­کرد. خانم قورباغه در حالی که با دست راستش بازوی دست چپش را گرفته بود، این ور دوید، آن ور دوید تا یک نفر را پیدا کند که به آنها کمک کند. هیچ کس نبود و او مجبور شد که داد بزند. - کمک، کمک کنید، یکی به ما کمک کنه. - کسی صدای خانم قورباغه را نمی­شنید. خانم قورباغه دلش نمی­آمد دخترش را تک و تنها ول کند و برود کمک بیاورد. جلوتر رفت و باز فریاد زد: «کمک، کمک!» ننه کلاغه که داشت از آن طرف­ها رد می­شد، آن پایین خانم قورباغه را دید که دارد دست تکان می دهد. ننه کلاغه هم اول برایش بال تکان داد تا جواب سلام خانم قورباغه را داده باشد. مدتی بود که گوشهای ننه کلاغه سنگین شده بود و صداها را خوب نمی­شنید. ننه کلاغه بال زد و پایین آمد تا با خانم قورباغه احوالپرسی کند که دید خانم قورباغه گریه می­کند. زود جلو رفت و پرسید: «اِه، چی شده، ننه؟» خانم قورباغه گفت: «خدارو شکر ننه کلاغه که رسیدی، قورقوری، دخترم....» ننه کلاغه هول شد و گفت: «قورقوری؟! چش شده.» خانم قورباغه راه افتاد و گفت: «اینجاست، حالش خوب نیست.» قورقوری همین طور داشت جیغ می­زد. خانم قورباغه تند و تند ماجرا را برای ننه کلاغه تعریف کرد. ننه کلاغه جلو رفت تا نگاهی به دست و پای قورقوری بیندازد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 68صفحه 28