مجله کودک 68 صفحه 29
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 68 صفحه 29

قورقوری داد زد: «آی دست نزن، دست نزن.» ننه کلاغه گفت: «واه، ننه جون بگذار ببینم چی شده.» بعد یکی یکی دست و پا و کمر قورقوری را نگاه کرد و گفت: «واه ننه تو که چیزی­ات نیست، فقط یک کمی پات خراشیده.» قورقوری داد زد: «همین دیگه. آی پام خراشیده، می­سوزه.» ننه کلاغه گفت: «پاشو بیخودی ننۀ بیچاره­ات رو نترسون، ببین چه حالی داره، رنگ سبزش، شده زرد زرد» بعد نگاهی به خانم قورباغه انداخت که داشت از درد به خودش می­پیچید. ننه کلاغه جلو رفت و گفت: «ننه، چته؟» خانم قورباغه به دستش اشاره کرد. ننه کلاغه جلو رفت و نگاهی به دست چپ او انداخت وگفت: «گمونم دستت در رفته. باید بریم پیش خاله میمون تا دستت رو جا بندازه.» ننه کلاغه دست دیگر خانم قورباغه را گرفت و به قورقوری هم تشر زد که بلند شود و بعد راه افتادند. بین راه، ننه کلاغه گفت: «خانم قورباغه، شما که می­دونید خیابون خطرناکه، برای چی توی خیابون راه می­رفتید؟» خانم قورباغه همان طور که ناله می­کرد، گفت: «آخه خیابان صافه، راه رفتن توش راحت­تره، می­خواستم زودتر به برکۀ پایین برسم.» ننه کلاغه گفت: «این جوری فایده­ای نداره، باید یک فکری واسۀ این خیابون کرد. بچه­ها که به حرف گوش نمی­دن هیچ، بزرگا هم رعایت نمی­کنن.» به خانۀ خاله میمون که رسیدند، می­مو دوید و مادرش را خبر کرد. خاله میمون هم زود آمد و دست خانم قورباغه را جا انداختو وقتی ماجرا را شنید، به ننهکلاغه گفت: «ببینم، نمی­شه یک خیابون هم برای حیوونای جنگل درست کرد که دیگه هی نرن تو خیابون ماشین­ها؟» ننه کلاغه گفت: «منظورت پیاده­روئه که تو شهر هم هست؟.... منم داشتم به همون فکر می­کردم. اما این جوری جنگل ما دیگه جنگل نمی­شه.» خاله میمون گفت: «چاره چیه؟» ننه کلاغه گفت: «باید همه رو خبر کنیم و یک راهی پیدا کنیم.» خاله میمون با یک علف بلند دست خانم قورباغه را بست و انداخت دور گردنش و به او شیرۀ نارگیلخوراند و رفت تو فکر جنگلشان که حالا شده بود جنگل پردردسر.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 68صفحه 29