مجله کودک 75 صفحه 30
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 75 صفحه 30

جنگل پر در د سر قسمت هفدهم یلدا شرقی خبردار! آقای پلیس که به جنگل آمد، قرار شد هر روز، بعد از طلوع خورشید، آقا خرسه پیش او برود و آموزش ببیند و با مقررات راهنمایی و رانندگی آشنا بشود. آقا خرسه شب تا صبح، خوابش نبرد، هم خوشحال بود و هم دلش شور می­زد. آقا خرسه تا دیروقت بیدار بود؛ برای همین صبح زود بیدار نشد و صبح خُرخُر که چشمهایش را باز کرد دید که پدرش هنوز خواب است، اول خواست او را صدا کند؛ اما یکدفعه نظرش عوض شد، آهسته بلند شد و لباس پوشید و از خانه بیرون رفت. بعضی از حیوانات خواب بودند و بعضیها بیدار. خُرخُر راه افتاد و رفت به طرف جایی که محل کار آقای پلیس بود. آقای پلیس سر پستش ایستاده بود و هی به ساعتش نگاه می­کرد. خُرخُر با کمی ترس، جلو رفت و گفت: «سلام آقای پلیس.» آقای پلیس گفت: «سلام، چه وقتِ اومدنه. اولین چیزی که باید بگیری، اینه که دیر سرکار نیای و به موقع سر کار حاضر بشی.» خُرخُر کمی ترسید و فقط سرش را تکان داد. آقای پلیس گفت: «دومین چیزی که باید یاد بگیری، اینه که به جای سر تکون دادن، بگی چشم.» خُرخُر باز اول سرش را تکان داد؛ اما یکدفعه فهمید که آقای پلیس چه گفته است و گفت: «چشم!» آقای پلیس گفت: «و اما نکته سوم، تو باید بدونی که یک مأمور راهنمایی و رانندگی، همیشه باید به مقررات راهنمایی و رانندگی احترام بگذاره و هیچ کار خلافی نکنه.» خُرخُر حوصلۀ شنیدن این حرفها را نداشت و می­خواست قبل از این که سر و کلۀ پدرش پیدا بشود، پلیس بشود و لباس پلیسی بپوشد و سوت بزند و پز بدهد. برای همین وقتی که آقای پلیس داشت توضیح می­داد که احترام گذاشتن به قانون چقدر مهم است و اگر قانون و مقررات نباشه، چه اتفاقی می­افتد، پرید وسط حرف او و گفت: «آقا پلیسه می­شه لباس منو بدین بپوشم، بعد این حرفها رو بزنید؟» آقای پلیس حسابی عصبانی شد و داد کشید: «یعنی چی؟» تو اصلاً به حرفهای من گوش ندادی، نه؟.... این جوری فایده نداره، تو به درد کار نمی­خوری. من باید با عمور زحمتکش و ننه کلاغه صحبت کنم.» بعد این طرف و آن طرف سرک کشید تا شاید ننه کلاغه را پیدا کند. در همین لحظه، سر و کله آقا خرسه پیدا شد. آقا خرسه با آن هیکل تپل و سنگینش، تند تند و نفس نفس زنان می­دوید. از بس دویده

مجلات دوست کودکانمجله کودک 75صفحه 30