مجله کودک 91 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 91 صفحه 4

د مثل دوست یاد دوست ملاقات خصوصی مهدی به همراه پدر و مادرش در یکی از خانههای قدیمی محله جماران و در نزدیکی خانه امام خمینی زندگی میکرد. مهدی از اینکه یکی از همسایگان امام به حساب میآمد، خیلی خوشحال بود. هر وقت که امام در حسینیه جماران سخنرانی داشتند، به آنجا میرفت تا امام را در میان مردم زیارت کند. اما با اینکه مهدی بارها امام را از نزدیک در حسینیه جماران دیده بود، همیشه آرزو داشت فقط برای یکبار هم که شده امام را به طور خصوصی ملاقات کند. ولی مهدی خوب میدانست که خیلیها هستند که با وجود علاقهشان به امام هنوز نتوانستهاند ایشان را حتی برای یک لحظه از نزدیک زیارت کنند، چه برسد به اینکه فرصت ملاقات خصوصی با ایشان را پیدا کنند. از طرفی هم آنقدر امام گرفتار حل مسائل مربوط به مردم و مملکت بودند که حتی اگر خودشان میخواستند، نمیتوانستند با تمام دوستدارانشان به طور خصوصی ملاقات داشته باشند. مهدی همه اینها را میدانست، اما باز هم دیدار خصوصی با امام بزرگترین آرزوی او به حساب میآمد. تا اینکه یک روز از روزهایی که امام در حسینیه سخنرانی داشتند، مهدی مثل همیشه همراه با مردم برای دیدار با امام به حسینیه آمده بود. تعداد جمعیت حاضر در حسینیه آنقدر زیاد شد که مهدی از شدت فشار جمعیت در حالی که چشمانش به چهره نورانی امام دوخته شده بود، از حال رفت و روی زمین افتاد. اما موقعی که مهدی چشمانش را باز کرد، بالاخره به آرزویش رسیده بود. وقتی که یکی از اعضای دفتر امام اشتیاق مهدی را به دیدار با امام دیده بود، او را خدمت امام رسانده بود و موقعی که مهدی به هوش آمده بود، سرش روی زانوهای امام بود و امام صورت او را نوازش میکرد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 91صفحه 4