مجله کودک 91 صفحه 13
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 91 صفحه 13

پیامبر(ص) طرح سلمان را پذیرفت. بعد دستور داد مسلمانان دست به کار شوند. دستور این بود که مسلمانان میبایست براساس طرح سلمان، در بیرون مدینه خندق* میزدند. کار آسانی نبود. باید خندق آنقدر بزرگ و گود میشود، تا هیچ اسب و انسانی نتواند به راحتی از آن بگذرد. پیامبر(ص) و علی(ع) هم در کنار مسلمانان، برای کندن خندق تلاش میکردند. همه تشنه و گرسنه بودند. گرسنگی توان خیلیها را کم کرده بود. لبها ترک داشت و دستها پر از تاول بود. آفتاب هم یک نفس بر سرآنها آتش میریخت. در آن میان ناگهان کسی به پیامبر(ص) گفت: «دخترتان به دیدن شما آمده است!» پیامبر(ص) با شادی سربلند کرد و به بالای خندق نگریست. فاطمه(س) با مهربانی، اما دلسوزانه به او نگاه میکرد. پیامبر(ص) نزدیک او رفت. آنها با هم احوالپرسی کردند. فاطمه(س) وقتی عرقریزههای سر و صورت پدر را دید، بیشتر دلش سوخت. فوری تکهای نان از سبد خود بیرون آورد. آن را توی دستان پدر گذاشت و گفت: «این پاره نان، یک قسمت از نانی است که برای بچههایم پخته بودم و این قسمت را برای شما آوردهام!» دل پیامبر(ص) به خاطرکار فاطمه(س) آرام گرفت. حضرت به پاره تن خود گفت: «فاطمه جانم، این پاره نان نخستین لقمهای است که پدرت پس از سه روز گرسنگی، به دهان خود میگذارد!» گلوی فاطمه(س) پر از بغض شد و دورتادور چشمهایش را اشک تازهای خیس کرد. او نتوانست حرف دیگری بزند. * به گود کردن زمین میگویند. به گونهای که وقتی انسان یا حیوانی داخل آن رفت، به زحمت بالا بیاید یا نتواند بالا بیاید.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 91صفحه 13