مجله کودک 107 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 107 صفحه 12

همیشه زنده­اند مژگان بابامرندی امیرمحمد لاجورد فریبا همیشه جنگ را در فیلم­ها دیده بود و یا توی کتاب­ها خوانده بود و یا بزرگترها برایش تعریف کرده بودند . امّا این بار ، در نمایشگاهی مناطق جنگی را از نزدیک می­دید و می­توانست پوتین گلی و بدون صاحب میدان مین را لمس کند . قمقمه خشک و تیرخورده را کنار حوضچه خونین آب پیدا کند. جعبه خالی مهمات ، گونی­های روی هم چیده شده ، سنگرها ، کلاه­های فلزی سنگین ، راکت ، بی­سیم ، تانک..... همه را از نزدیک ببیند . از مادرش اجازه خواست تا یک بار دیگر همه این­ها را ببیند و وقول داد زود برگردد . از بین نیزه­های خونین گذشت . با خود فکر می­کرد اگر عاشورا بود ، برای امام حسین چه کار می­کرد ؟ آیا او هم می­توانست بر ضد ظلم بجنگد ؟ از میدان مین گذشت زمانی راه رفتن در این جا چقدر خطرناک بود. چقدر شهید ! چرا همه را نوشته­اند گمنام ؟ مگر نه این است که گمنام کسی است که فراموش شده است؟ این­ها که همیشه در یادها زنده­اند ! این جا همه­چیز سوخته است حتی نخل­های سبز و بلند قامت هم ..... جنگ چقدر آرزو سوزانده است ! اما نتوانسته است هیچ امیدی را از بین ببرد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 107صفحه 12