مجله کودک 107 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 107 صفحه 8

روباه خوش خوراک نوشتۀ مارگرت ریتش ترجمه کمال بهروز کیا در جنگلی روباه خوش خوراکی زندگی می­کرد که جلوی لانه­اش در کمین شکار می­نشست ، تا شکار لذیذی پیدا کند. روزی موشی از آن محل می­گذشت ، روباه با یک پرش به موش رسید ،اما ایستاد و فکر کرد: «موش هم شد شکار؟ باید غذای لذیذتری پیدا کنم.» روباه موش را رها کرد و به راه افتاد . به علفزاری رسید. میان علف­ها ماری می­خزید. روباه با دو پرش به او رسید ، ولی ایستاد و فکر کرد: «مار هم شد شکار؟» اگر او را بگیرم ، حیوانات دیگر مسخره­ام می­کنند، باید غذای لذیذتری پیدا کنم .» مار از فرصت استفاده کرد و گریخت . روباه برگشت ، خرگوشی از آنجا می­گذشت . روباه با سه پرش خود را به خرگوش رساند و خواست او را شکار کند، اما با خود فکر کرد :« خرگوش هم شد شکار؟ بهتر است غذای لذیذتری پیدا کنم .» و او را رها کرد که برود. روباه رفت و رفت تا به میان جنگل رسید ، آهویی در حال دویدن بود، روباه با چهار پرش به آهو رسید، آهو سرعتش را بیشتر کرد .روباه اشتهایش کور شد و با خود فکر کرد :«غذای لذیذتر هم پیدا می­شود.» و به راهش ادامه داد . چیزی نگذشت که به گرازی رسید .گراز مشغول کندنِ زمین بود .روباه با خود گفت :« به به ! چه غذای لذیذی !» با پنج پرش به گراز رسید.بعد دم او را کشید و گاز گرفت .گراز عصبانی شد .خس خسی کرد و برگشت و به روباه خیره شد . روباه ترسید و از آنجا دور شد ، تا آن روز سر و کارش به گراز نیفتاده بود ، فکر کرد:« گراز هم شد شکار؟ باید غذای لذیذتری پیدا کنم .»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 107صفحه 8