مجله کودک 125 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 125 صفحه 4

حکایت دوست آن مهربان امشب نیامد مجید ملامحمدی آسمان ستاره نداشت، ابر داشت. ابرهای دسته دسته سیاه. هوا تاریک بود، کوچه ها تاریک. درختها هم خالی از پرنده و آواز . مردمستمند پشت پنجره نشسته بود و نگاه به ته کوچه داشت. کوچه خیلی تاریک بود. تاریک و سیاه! همسر او که رویش نشسته بود و دسته ی چرخ ریسی کوچکش رامی چرخاند گفت:« بالاخره او مرد مهربانی بود، به کسی آزاری نداشت!» مرد مستمند گفت:«هیج هم مهربان نبود. مگر خوبی فقط به مهربانی و احترام و خداپرستی است؟ چقدر منتظرش شدم تا به خاطر خویشاوندی مان به من پول بدهد، چقدر...!» زن گفت:«» بس است. حالا دیگر پسر عمویت علی بن حسین (ع) از دنیا رفته . گذشته ها را فراموش کن. چرا سر قبرش نمی روی؟ همین امروز در بقیع خاکش کردند. آخر تو فامیلش هستی ! مرد مستمند باز به ته کوچه خیره شد، گویی هیچ اتفاقی برایش نیفتاده . او از شهادت امام سجاد (ع) عزادار نبود! فقط باتسبیح گلی اش ور می رفت ولی دلی پر از اضطراب داشت. زن صورتش را جلوی پنجره برد و پرسید :«مرد غریبه نیامد؟!» مرد مستمند که صدایی خسته داشت گفت:«نه نمی دانم چه شده، چرا امشب از آن غریبه ی مهربان خبری نیست. چقدر چشم به کوچه داشته باشم. بچه ها با گرسنگی زیاد به خواب رفتند و اثری از او نیست!» دورتا دور چشم های زن، پر از پولک های ریز اشک

مجلات دوست کودکانمجله کودک 125صفحه 4