مجله کودک 125 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 125 صفحه 5

شد. دسته ی چرخ ریسی را رها کرد و توی فکر رفت. هر شب ، نیمه های شب که می شد، مردی آرام به در خانه شان می آمد.کیسه ای پر از غذا پشت در م گذاشت و آهسته از آنجا دور می شد. مرد مستمند و همسرش که بعضی وقتها بیدار می ماندند و متوجه آمدن او می شدند، دعایش می کردند وبه راه رفتنش خیره می شدند. اما بیشتر شبها آنها در خواب بودند که مرد غریبه می آمد . گاه درمیان کیسه ای که پشت در خانه شان می گذاشت ، چند سکه طلا بود. سکه ها شادی مرد و همسرش را دوچندان می کرد. اما آن شب ، اونیامد.مرد مستمند با هزار فکرو هراس به خواب رفت. همسرش نیزبا چشمهایی ورم کرده پلک بست . صبح هنگام ، یکی از مردان فامیل که به خانه آنها آمده بود ، تا از ماجرای انتظار شب گذشته شان خبردار شد گفت: «او...آن مرد پسر عمویت علی بن حسین (ع) بود . نواده ی پاک رسول خدا (ص)». مرد مستمند و همسرش که یکه خورده بودند اول باورشان نشد آما وقتی نشانی هایی که دادند درست از آب درآمد ، زیر گریه زدند، مرد فامیل ادامه داد :«می گویند او هزینه ی صد خانواده را به عهده داشت . وقتی پیکر رنجوراو را می شستند به خاطر دوش کشیدن انبان های زیادی برای مستمندان و فقیران شانه هایش زخمی و کبود بود.» صدای گریه مرد مستمند و همسرش از خانه بیرون زد . به خواسته ی مرد مستمند مرد فامیل به او کمک کرد و همراه همسرش به قبرستان بقیع رفتند . آنها وقتی بالای قبر امام سجاد (ع) رسیدند مرد مستمند خاک قبر را بر سرو روی خود مالید و با گریه ی بلند گفت:«پسر عمو مرا ببخش ، من خیلی گنهکارم . من به شما بدی کردم.» امروز ،14 اسفند سالروز شهادت امام سجّاد (ع) است این روز را به شما عزیزان تسلیت می گوییم.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 125صفحه 5