مجله کودک 138 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 138 صفحه 6

کمد شیشه ای نویسنده: تری جونز مترجم: مینا لزگی در روزگاران قدیم پادشاه ثروتمندی کمدی از جنس شیشه داشت داخل کمد به راحتی دیده میشد به همین دلیل همیشه خالی به نظر می ر سید. اما در واقع می شد هر چیزی از آن برداشت مثلا اگر کسی نوشیدنی خنک یا یک جفت کفش نو می خواست فقط باید در کمد را باز می کرد و آن را بر می داشت. حتی می شد از آن کیسه های پر از طلا برداشت. اما نکته مهم این بود که به جای هر چه از کمد بر می داشتی حتما باید چیزی به داخل آن بر می گرداندی اگر چه کسی دلیل این کار را نمی دانست. واضح است که چنین وسیله ارزشمندی به ثروتمندترین و قدرتمندترین پادشاه دنیا تعلق داشت. روزی پادشاه به سفر درازی رفت. طولی نکشید که چند دزد وارد قصر شدند و دور از چشم خدمتکاران پادشاه کمد شیشه ای را دزدیدند. دزدها گفتند: از این به بعد تمام آرزوهایمان برآورده می شود. دزد اول گفت: من یک کیسه بزرگ پر از طلا می خواهم. با این حرف در کمدل شیشه ای را باز کرد و کیسه بزرگ طلا را برداشت. دزد دوم گفت: من دو کیسه بزرگ طلا می خواهم. او هم در کمد شیشه ای را باز کرد و دو کیسه طلا را بیرون آورد. سر دسته دزدها گفت: من سه کیسه بزرگ طلا یم خواهم که هیچ کس بزرگتر از آنها را ندیده است. سپس در کمد شیشه ای را باز کرد و سه کیسه بسیار بزرگ طلا را برداشت. دزدها با خوشحالی فریاد زدند: هورا! حالا هر چه قدر دلمان بخواهد طلا بر می داریم. خلاصه این که آن سه دزد تمام شب بیدار ماندند و کیسه ها را روی هم انباشتند اما هیچ چیزی را جایگزین کیسه های طلا نکرد. صبح سر دسته دزدها گفت: به زودی ثروتمندترین مردان زمین می شویم تمام شب را بیدار بوده ایم و حالا وقت استراحت و خواب است امشب دوباره دست به کار می شویم. علاقه او به موتور و خودرو چنان بود که تحصیلات خود را نیمه تمام گذاشت. چندی بعد توانست خودروی مونتاژ شده ای برای خود بسازد و در مسابقات رالی سرعت ژاپن در سال 1936 شرکت کند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 138صفحه 6