مجله کودک 138 صفحه 11

بعضی ها وقتی یک کار اشتباه می کنند هیچی قهر هم می کنند. همچنین قیافه می گیرند و به سقف نگاه می کنند تا دل آدم برایشان کباب بشه. احسان: «احمد آمدم همین قدر بهت بگم که هیچوقت هیچوقت نمی بخشمت». آدم دردش را به کی بگه؟ دیدی شکلاته چطوری از دست رفت؟ این مامان ها را بگو چقدر ساده اند «چشم های پسرم هیچوقت به من دروغ نمیگه!» ای روزگار، ای روزگار ... قهر هم می کند. چنان قهری باهاش بکنم که تا حالا ندیده باشه. مجتبی: «احسان بیا بریم فوتبال بازی کنیم». مصطفی: «چیه احسان؟ چرا ناراحتی؟» مجتبی: «فکر کنم با احمد دعواش شده». احسان: «دعوام نشده فقط ... فقط ... مصطفی تو دلت میاد یواشکی بری و از خوراکی های مجتبی برداری و بخوری؟» مصطفی: «نه من تازه خوراکی های خودم را هم اول به داداشم می دم. مگه نه مجتبی؟» مجتبی: «بله پس چی؟» خوش به حال مصطفی و مجتبی که این قدر با هم خوبند. خوش به حال مجتبی که برادری مثل مصطفی داره. کاش احمد هم یک کم معرفت را از مصطفی یاد می گرفت ... بابا: «تویی احسان؟ چرا آنجا تنهایی نشستی؟ چی شده پاشو بریم تو. چه اتفاقی افتاده که ... پسرم این قدر ناراحته؟» احسان: «سلام بابا شما بفرمایید خانه از سر کار برگشته اید و خسته اید. من همین جا می نشینم. از دست آقا پسرت دلم خونه. نمی خوام چشمام بهش بیفته. راستش اینه که ...» بابا: «در مورد کدام شکلات صحبت می کنی؟ همان که این قدری بود؟ آبیه؟ روش عکس کارتون داشت؟ همان که کاکائویی بود؟» احسان: «آره آره آره چطور مگه»؟ بابا: «همان که وسط کاکائوش فندق هم داشت؟ عجب خوشمزه بود. صبح که داشتم می رفتم اداره دیرم شده بود. وقت نداشتم صبحانه بخورم. رفتم سر یخچال دیدم ...» احسان: «نه ... نه ... نه ...» تا سال 1959 و اوایل دهه 60 میلادی هوندا رسما خودروی محصول خود را تولید و عرضه نکرده بود. در سال 1959 با افتتاح شعبه کارخانه هوندا در لوس آنجلس آمریکا فعالیت هوندا گسترش بیشتری یافت. این شعبه از کارخانه هوندا توانست در این سال 200 موتور سیکلت را در آمریکا به فروش برساند. هوندا چند سال بعد شعبه های خود را در هامبورگ و بلژیک نیز گسترش دارد.