مجله کودک 160 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 160 صفحه 18

قصه های قهرمانی به دستور حاکم سمنگان ، رخش را پیش پهلوان آوردند و به او تحویل دادند . رخش با دیدن رستم شیهه خوشحالی سر داد و او را بویید و وفاداری خود را به صاحبش نشان داد . رستم صورت رخش را بوسید و زین بر پشت حیوان گذاشت و با نام خدا سوار شد . آن وقت یک بار دیگر با تهمینه ، پدرش و همه حاضران خداحافظی کرد و به سوی مرکز قدرت خود یعنی سرزمین «سیستان» راند. تهمینه ، به راستی زنی وفادار و مهربان بود . او با این که فقط یک شب را با رستم زندگی کرده بود ، رنج دوری از او را با دل و جان تحمل می کرد . او خوب می دانست که رستم ، یکه پهلوان ایران ؛ مرد جنگ و سفر و کارهای سخت و خطرناک است و آدمی نیست که در خانه بنشیند . با وجود این ، رستم را برای خودش انتخاب کرده بود و هنگامی که به او پیشنهاد عروسی را داد ، از این نکته مهم غافل نبود . هفته ها از رفتن رستم می گذشت و تهمیه در این مدت ، هر وقت دلش برای رستم تنگ می شد ، با خاطره های خوب و شیرینی که رستم داشت ، دلش لبریز از شور و شادی می شد . یک چیز دیگر هم بود که رنج دوری و داستان رستم و سهراب از قصه های شاهنامه فردوسی - قسمت سوم به وسیله عمل لیسیدن توسط زبان ، گربه می تواند بدن خود را پاک کند . با این کار موجودات مزاحم از بدن دور می شوند ، لایه های قدیمی پوست به دور انداخته می شوند و خون در سطح بدن بهتر جریان پیدا می کند .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 160صفحه 18