مجله کودک 164 صفحه 13
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 164 صفحه 13

-: «نیکا چرا حرفت رو نزدی؟» نیکا: «آخه، آخه خیلی سخت بود، روم نمی شد.» -: «روم نمی شد یعنی چی؟» نیکا: «حالا که دیگه فرق هم نمی کنه. خداحافظ کرد و رفت.» -: «هنوز نرفته، پشت دره، داره کفش هاشو می پوشه... میل خودته نیکا، اما چند ثانیه بیشتر وقت نداری ها، تصمیمت رو بگیر. توی زندگی فرصت هایی...» نیکا: «سلام، میشه یه دقیقه وایسین، می خواستم بگم، بگم که...» نقاش: «علیک سلام، چقدر سلام می کنید دختر خانم. چی هی می خوای بگی؟ چی شده؟ ناراحت نباش گفتم که، فردا اتاقت رو دوباره رنگ می کنم.» نیکا: «اونو که نمی گم، رنگ اتاقم خوبه. می خواستم یه رنگ خوشرنگ به خودم بزنم. راستش می خواستم بگم که اگه حرف بدی زدم از من ناراحت نباشین. میشه ملیکا رو ببرید و از طرف من بدید به زهرا. نه نگید ها. اجازه شو از مامانم هم گرفتم...» فردای آن روز نیکا: «مامان شما چرا؟ پس من این جا چه کاره ام؟ بدید به من، خودم می برم.» نیکا: «سلام، یه چایی داغ و خوشرنگ برای رفع خستگی. زهرا چطوره؟» -: «خوبه، خیلی بابت ملیکاف تشکر کرد.» -: «اسمش ملیکاست. قابل زهرا رو نداره. بیاین پائین، از دهن می افته.» نقاش: «خیلی چسبید. دستت درد نکنه.» نیکا: «بلند نشیدها، همین جا بنشینید تا یکی دیگه بیارم.» نقاش: «نه بابا، چه خبره، الان خوردم.» نیکا: «اونی که خوردین چایی بود که باید دیروز براتون می آوردم... این هم از چایی امروز. بفرمائین.» نقاش: «آخه جا ندارم. زوریه؟» نیکا: «زوریه. می خورین یا مثل دیروز بد اختلاق بشم؟ سلام، زهرا خوبه؟» مصریان باستان، مشاهده ستاره ای به نام سیروس را مهم می دانستند. هرگاه در صبحگاه این ستاره در آسمان دیده می شد، ستاره شناسان مصر باستان می گفتند که زمان طغیان رود نیل نزدیک است. با این کار مزارع اطراف رود نیل از آب کافی بهره مند می شد و کشاورزان مصری شادمان می شدند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 164صفحه 13