کاووس، بزرگان دربار و سرداران سپاه را فراخواند و قصّه را برای آنان شرح داد و چاره خواست. بزرگان و سران به شور و مشورت نشستند و به چاره جویی پرداختند، تا این که بعد از یک ساعت همه به یک رأی و نظر رسیدند: «اینکار از کسی جز رُستم دستان ساخته نیست. بهتر است «گیو» به سرعت راهی زابلستان شود و رستم را ببیند و او را آگاه کند که تاج و تخت سلطنت ایران به خطر افتاده است و باید هر چه زودتر برای حفظ آن آماه شود!
کاووس، این نظر را پسندید و زود نامۀ بلند بالای برای رستم نوشت و تمام واقعه را مو به مو شرح داد و از رستم خواست برای درهم شکستن سپاه دشمن شتاب کند. سپس این نامه را به دست گیو پهلوان داد و و او را به سوی زابلستان فرستاد. گیو، روز و شب اسب تاخت و در راه کوچکترین درنگ و توقّفی نکرد، تا این که در زابل رستم را ملاقات کرد و نامۀ شاه را به دست او داد.
رستم، وقتی نامۀ پادشاه را خواند، اوّل به فکر فرو روفت و بعد خنده اش گرفت. رو به گیو کرد و گفت: «عجیب است! این که شاه نوشته پهلوانی سوار کار از نژاد ترکان به سوی ما تاخته که چنین صفاتی ممتاز دارد و مانند سامِ نریمان و از نژاد اوست، جای شگفتی است و از نژاد تُرک چنین چیزی بر نمی آید. یک چنین کسی فقط از نژاد ایران و ایرانیان به وجود می آید و بس! البته من ازهمسرم تهمینه که دختر حاکم سمنگان است، پسری دارم که هنوز کودک است و فکر نمی کنم به این زودی پهلوانی با این هیبت و عظمت زاده شده باشد!»
بعد از این سخن، رستم از گیو دعوت کرد یکی دو روزی را در زابل پیش او بماند و خستگی این راه طولانی را از تنش بیرون کند. گیو، دلش شور می زد و راضی به ماندن و استراحت کردن نبود. امّا رستم که شتاب زیادی را در این باره لازم نمی دانست، با اصرار گیو را پیش خود نگاه داشت و به افتخارش مجلس مهمانی زیبا و آراسته ای ترتیب داد. سه روز تمام مهمانی آنها طول کشید. سرانجام روز چهارم، گیو که دیگردلش توی دلش نبود، به رستم یادآوری کرد که مهمانی و تفریح کافی است و باید کمرند رزم و سواری را به کمر ببندد!
ادامه دارد.
«سال» بر اساس یک بار حرکت زمین به دور خورشید تعیین می شود. یک سال به طور دقیق، 365 روز 5 ساعت و 48 دقیقه و 9747/45 ثانیه است! این زمان یک سال خورشیدی نام دارد. یک ماه نیز، بر اساس حرکت ماه بر گرد زمین، معیار قرار داده شده است. 3/27 روز طول یک ماه است.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 164صفحه 19