مجله کودک 171 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 171 صفحه 8

شیء شگفت­انگیز * نویسنده: جودیت مک گراث * مترجم: سیده مینا لزگی درمیان تمام کارهایی که می­توان در کودکستان انجام داد، هانا ساختن اشیاء را بیشتر از همه دوست داشت. سه شنبۀ گذشته، وقتی تمام بچه­ها پشت میزکار مشغول ساختن قایق بودند، هانا داشت چیز دیگری می­ساخت. چیزی متفاوت و مخصوص، چیزی واقعاً شگفت­انگیز. او ابتدا با یک جعبۀ خالی کارخود را شروع کرد. بالا و پایین، درون و بیرون جعبه چند تکه پارچۀ آبی، یک کاغذ نازک صورتی، دوگلولۀ سفید پنبه، یک مشت کاغذ ریز رنگارنگ، فویل نقره­ای مچاله شده، کمی پلاستیک پیچ پیچی سبز و مقدار زیادی اکلیل، چسباند. وقتی هانا فکرکرد که دیگرکارش تمام شده، یعنی درست زمانی که احساس کرد کاردستی­اش تکمیل شده است، یقین داشت که این شگفت­انگیزترین چیزی است که تا به حال ساخته و به همین خاطر به خودش افتخار می­کرد. هانا لبخند زد. معلم آنها، خانم جونز، کنارهانا آمد، شیء شگفت­انگیزی را دید وگفت: - خیلی قشنگ است هانا. این چه نوع قایقی است؟ اما قبل از اینکه هانا توضیح دهد که کاردستی­اش قایق نیست بلکه یک چیز خاص است، پیتر جان آندرسون به طرف آنها نگاه کرد وگفت: - چه قایق مسخره­ای! نگاه کنید خانم جونز، مال من بادبان هم دارد. خانم جونز گفت: - قایق تو هم قشنگ است، پیتر! وبه آن طرف میزکاررفت. هانا اخم کرد. وقتی مادر هانا دنبال او آمد، به شیء شگفت­انگیزی که در دستان هانا بود، نگاه کرد وگفت: - چقدرقشنگ است. خودت به تنهایی آن را ساختی؟ چی هست؟ مواظب ماشین­ها باش. دنبال من بیا، باید از خیابان رد شویم. وقتی به خانه رسیدند، هانا شیء شگفت­انگیز را در اتاق نشیمن، روی میز گذاشت. برادر بزرگش، متیو آن را دید و گفت: - چه چیز با حالی! حالا چی هست؟ یک سفینۀ فضایی یا یک چیز دیگر؟ اما متیو منتظرجواب سوالش نماند. او رفت تا باتوپ بسکتبال جدیدش بازی کند. هانا اخم کرد. نمای جلو از شورولت ایمپالا

مجلات دوست کودکانمجله کودک 171صفحه 8