مجله کودک 174 صفحه 10
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 174 صفحه 10

حنای خوب بابا قسمت دوم امیر محمد لاجورد بابام گفته بود هر جنگی به پیروزی ختم نمی­شود. احتمال شکست هم وجود دارد ، اما چیزی که مهم است این است که آدم بداند برای چه چیزی می­جنگد و خوب و مردانه بجنگد. اگر هم شکست خورد درس بگیرد و دوباره بلند شود. من همه اینها را می­فهمیدم ، اما چیزی که نمی­فهمیدم این بود که چرا نمی­توانستم به او بگویم که جنگی را شروع کرده­ام و در آن شکست خورده­ام . یعنی به من مجال نمی­داد تا بگویم . اصلاً .... نمی­گذاشت من صحبت کنم . تا به بالا برسیم هر وقت دهانم را باز کردم تا چیزی بگویم مهلت نداد و خودش کلی صحبت کرد. شاید پیش خودش فکر می­کرد که من از این ناراحتم که غذایم ممکن است کمی بد شده باشد و این جوری می­خواست خوشحالم کند. حتماً تصمیم هم داشت . که موقع خوردن شام کلی هم به به و چه چه کند. اما آخر چطوری به او بگویم که اصلاً چیزی شبیه غذا وجود ندارد تا به زور قورت بدهد و به به کند . بابا :« عجب شبی یه شاهکار زدی دختر .» در دلم یک عالمه غصه داشتم . اما بابایم خیلی خوبه . همیشه این قدر با من شوخی می­کند تا بالاخره من را می­خنداند . آن وقت تمام عصه­ها از یادم می­رود .بابا : فرزند دلبندم ، این نوای قار و قوری که استماع می­کنی از روده­های این حقیر برمی­خیزد . بشتابیم سوی قرمه سبزی ؟» اما خنده ها که تمام می شوند می بینیم که غصه های عالم سر جای خود هستند. کاش امشب هم نیمرو درست کرده بودم. با افزودن مقدار مشخص مس به طلای 18 عیار ، خاصیت انعطاف مناسبی به طلا داده می­شود ، علاوه بر این رنگ طلا ، کمی متمایل به قرمز تیره می­شود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 174صفحه 10