مجله کودک 235 صفحه 10
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 235 صفحه 10

در آن محله کسی نبود که از دست شیطنت­ها و آزار و اذیت­های او در امان باشد. یک روز پسر بچه­ای را کتک می­زد یا با سنگ، شیشه­ای را می­شکست و یا باد تایر ماشینی را خالی می­کرد و یا مثل امروز ....همینطور که در حال دویدن بود ناگهان سر پیچ کوچه­ای، محکم با پیرمردی برخورد کرد. پیرمرد تعادلش را از دست داد و نزدیک بود که زمین بخورد اما دست پر چین و چروکش را به دیوار گرفت و گفت: «پسر جان چقدر با عجله؟! کمی آرامتر. پسر می­خواست جواب تندی بدهد و فرار کند اما چون سر و روی سفید و چشمان مهربان پیرمرد را دید منصرف شد و گفت: «ببخشید عجله داشتم!» پیر مرد گفت: «اشکالی ندارد ولی از این به بعد مواظب باش!» پسر گفت: «چشم!» و سپس به سرعت به راه افتاد و در حالی که پیرمرد با نگاه مهربان خود او را تعقیب می­کرد ازآن محل دور شد. چند روز بعد دست پسرک به روی زنگ یکی از خانه­های محل رفت و آن را به صدا در آورد ولی تا خواست فرار کند، همان پیرمرد را مقابل خود دید. از شرم سر به زیر گرفت و تا خواست بگریزد، پیرمرد باگزی از فرصت استفاده می­کند و می­گوید که اگر سرجوجه بفهمد که والیانت ثبت نام نشده است، حتما مسئول ثبت نام، درجه­هایش را از دست می­دهد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 235صفحه 10