مجله کودک 235 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 235 صفحه 31

شب بود. فاطمه خیلی وقت بود که به بستر رفته بود تا بخوابد. فردا مدرسه داشت اما هنوز هم خاطره­ی صحنه وحشتناک فیلم آن شب، از چشمانش دور نمی­شد. همین طور که از به یاد آوردن آن صحنه­ها می­لرزید. صدای آهسته قدم هایی را شنید که به در اتاق نزدیک می­شد. سایه­ای از زیر در به چشم او خورد. آدمی داشت به در اتاق نزدیک می­شد. نکند همان قاتل فیلم بود که می­خواست او را بکشد، وای ی ! فاطمه در بستر شروع کرد به لرزیدن دندان­هایش از ترس به هم می­خورد. چشم­هایش را بست و دوباره باز کرد. دستگیره در تکان خورد. فاطمه از ترس به زیر لحاف پناه برد. صدای قد­ هایی را شنید که در اتاق قدم می­زد. فاطمه از ترس بیشتر به زیر لحاف رفت اما فایده نداشت. بهتر بود هر چه زودتر از تخت پایین بیاید و به طرف اتاق پدر و مادر برود. این طوری نجات پیدا می­کرد. پس معطل نکرد. فریادی کشید و از تخت پایین پرید. سر راهش به قاتل وحشتناک تنه زد و به طرف در اتاق دوید. در همان حال، کبوتر اسیر در دست شاهین­های ارتش آلمان هنوز از مبدا نامه­هایی که با خود می­برده است و واسطه­های خود چیزی نگفته است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 235صفحه 31