
دستش را گرفت و او را نگه داشت. وقتی خانمی در را
باز کرد پیرمرد به او گفت: «سلام خواهرم، ببخشید
با خانۀ پلاک 18 کار داشتم ولی مثل این که اشتباها
زنگ خانه شما را زدم!» زن گفت: «خواهش میکنم
پلاک 18 خانه بغلی است.» پیرمرد گفت: «خیلی
ممنون و سپس خداحافظی کرد و بعد از آن که آن
خانم در را بست پیرمرد گفت: «خوب پسرم چرا این
کار را کردی؟ پسر گفت: «سلام!»
پیر مرد گفت: علیک سلام، جواب سوالم
را ندادی؟!» پسر گفت: خوب، خوب
نمیدانم ! برای بازی! همه همین کار
را میکنند!» پیرمرد گفت: «مگر همه
هر چه کردند تو هم باید انجام دهی؟!
شاید همه خواستند خودشان را بکشند!
تو باید آنها را صلاح کنی. این سخن
مولا علی (ع) یادت نرود: «بد بد
است و چنان چه از تو سر بزند بدتر
و خوب خوب است و چنانچه از تو سر
بزند خوبتر». سپس به آرامی از کنار
پسرک رد شد و رفت.
مسئول ثبت نام کمی می ترسد و سوال
میکند که آیا آنها، سر جوجه گاتسی را
میشناسند؟
مجلات دوست کودکانمجله کودک 235صفحه 11