مجله کودک 237 صفحه 16
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 237 صفحه 16

یکی از گوسفندها جلو رفت و گفت: «ای گاو! چرا علفهای ما را از بین می­بری؟» گاو که انگار دنبال بهانه بود، سرش را پایین برد و با شاخهایش به گوسفند زد. گوسفند به دور دورها پرت شد و تا مدتها بدنش درد می­کرد. گوسفند­ها دیدند، این طوری نمی­توانند زندگی کنند. در بین گوسفندها، گوسفند جوانی بود. او نشست و فکر کرد و نقشه­ای کشید. بعد پیش بقیۀ گوسفندها برگشت و به آنها گفت: «ما زورمان به گاو و فیل نمی­رسد. گاو شاخهای قوی و بلندی دارد، فیل هم دو تا عاج بلند و خرطوم دارد.» گوسفند پیری گفت: «پس چه کار کنیم؟ همین طور ساکت بمانیم تا آنها به ما زور بگویند؟» گوسفند جوان گفت: «نه، نباید ساکت بنشینیم. من نقشه­ای کشیده­ام. ما باید به کمک عقل و فکرمان، گاو و فیل را ادب کنیم!» گروه خود را به فاضلاب شهر می­رساند و وارد آن می­شود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 237صفحه 16