مجله کودک 237 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 237 صفحه 11

آقای مدیر از پشت دیوار رد می­شده و از بخت بد محمد جواد، کیف اصابت می­کند به سر ایشان. محمد جواد: «آقا، شما اینجایین؟ خوبین؟ خوشین؟ آقا اجازه؟ ﻣﻰشه این جوری مارو نگاه نکنین؟ داریم خجالت می­کشیم آقا.» آن روز خیلی بد شده بود. اما نرده خیلی بهتر است. خوبی نرده این است که آن طرفش پیداست. می­توان اول ا طرف را نگاه کرد و وقتی مطمئن شد که کسی نیست یواشکی کیف را از لای آن انداخت تو حیاط و بعد هم خودمان از لای آن رد شویم. همه چیز خوب و مرتب به نظر می­رسید... اما.... اما محمد جواد نمی­دانست که آقای مدیر از داخل پنجره­ی دفتر، شاهد تمامی ماجراست. مدت زیادی تقلا کرد. اما نمی­شد. فاصله­ی نرده­ها کمتر ازآن بود که...و حالا به مشکل جدیدی برخورده بود. نه تنها نمی­توانست از میان نرده­ها رد شود بلکه... حالا دیگر، نه راه پیش داشت و نه راه پس . آقای مدیر:«به­به­به، آقای گیاشی، ساعت ده دقیقه به هشت­تون بخیر. این از کشف­های جدیدتون­برای­ورود به مدرسه­ست؟ برگردید دم در مدرسه تا بگم در رو براتون باز کنن. یکراست هم تشریف بیارید تو دفتر محمد جواد: سلام آقا، خوبین آقا؟ خوشین؟ ببخشید!. که این جوری شد، اما آقا نمی­تونیم برگردیم. گیر کردیم، آرواره­مون الی این.... نرده­ها گیر کرده، هرکاری می­کنیم در نمیاد. آقا فک­مون هم داره کم­کم درد می­گیره. کمک­مون کنین آقا، می­خواستیم نمره­ی انضباط­مون... والیانت می­گوید که پیغام دست شماست، ما هم آماده ماموریت هستیم و از موش­ها می­خواهد که آنها را ارهنمایی کنند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 237صفحه 11