مجله کودک 296 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 296 صفحه 9

بیاورد . من هم رفتم نزدیک پدر بزرگ نشستم وخواستم به پاهایش تکیه بدهم ، اما یادم آمد که حال آقاجون خوب نیست و به خاطر همین خودم را کنار کشیدم . ولی پدر بزرگ ، که متوجه حالت من شده بود ، با دست های مهربانش بغلم کرد و مرا به خودش چسباند و روی موهایم را بوسید . خیلی خوشم آمد . پدر بزرگ ، همیشه بوی خوب می داد . عطر تن پدر بزرگ ، مثل رفتارها و حرف هایش ، دلنشین و دوست داشتنی بود یاد اثر تازیانه روی پشت پدربزرگ افتادم و با زهم دلم شکست . با غصه نگاهی به چشم های پدر بزرگ انداختم ، اما چیزی نگفتم . بغض ، آرام آرام داشت توی گلویم جمع می شد . پدر بزرگ که متوجه ناراحتی من شده بود . با مهربانی دستی روی سرم کشید وگفت : "چی شده باباجون ؟ ناراحتی ؟ نکنه دلت برای بابا و مامانت تنگ شده ؟" بدون این که ناراحتی ام را پنهان کنم ، گفتم : "من دیگه به شما و عمه زهرا عادت کردم فکر نکنم تا آخر تابستون دلم برای بابا ومامان تنگ بشه ." پدر بزرگ خندید و گفت : "ای کلک ! مگه میشه دختری به مهربونی تو دلش برای بابا و مامانش تنگ نشه ." گفتم : "تنگ که می شه ، ولی برای دردهای شما بیشتر ناراحتم ." در آتش هایی که توسط الکتریسته وجرقه ی ناشی از آن ایجاد می شوند ، آب وسیله ی خوبی برای مهار آتش نیست ، در این نوع آتش ها ، از کپسول های حاوی کربن دی اکسید که به صورت پودر درآمده استفاده می شود . کربن دی اکسید تحت فشار زیاد در سیلندرها یا کپسول هایی نگه داشته می شود .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 296صفحه 9